-
Wolfs همه ی قسمت ها(PDF)
شنبه 16 بهمن 1395 04:09
اینم همه ی قسمت های Wolfs به صورت یکجا با فرمت PDF: Download
-
کهربا (فصل دوم) پارت 36
یکشنبه 10 بهمن 1395 23:10
صبح با صداهایی که از بیرون اتاقم میومد از اتاقم رفتم بیرون!!! مارک پای یخچال بود و کم مونده بود بره توش بشینه!!! -الان صبحونه رو آماده میکنم!!! فریدو ندیدی؟! هنوز خوابه؟! مارک-نمیدونم...بدو گرسنمه! به اجاق گاز نگاه کردم که چندتا تخم مرغ داشت روش میجوشید... -تو اون تخم مرغارو گذاشتی بجوشن؟! مارک-نه! -برو بشین من الان...
-
wolfs پارت 114(پایانی)
چهارشنبه 6 بهمن 1395 22:36
سلام دوس جونیا امشب دارم برای آخرین بار wolfs رو آپ میکنم...! خیلی غمیگنه...این فیک توی خیلی از روزای زندگیم همراهم بود! تا چند روز دیگه هم کل فیک رو با فرمت پی دی اف اینجا برای دانلود میذارم که اگه خواستید داشته باشیدش! :) برید بخونید...امیدوارم مثل همیشه که دوستش داشتید، از قسمت آخرش هم راضی باشید! راستی اینم...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 35
یکشنبه 3 بهمن 1395 21:36
در اتاقشو باز کردم و با قیافه ی شاکیش روبرو شدم!!! واقعا ترسناک شده بود!!! -چیزی شده؟! نارین-بیا بشین! نشستم و منتظر نگاهش کردم! نارین-تو نباید یه سراغی از من بگیری؟! انگار نه انگار که من وجود دارم!! حس کردم اگه بازم بخواد ادامه بده احتمالا کر میشم! -با خودم گفتم شاید جلوی توایسیا معذب باشی! نارین-دقیقا مشکل...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 34
یکشنبه 26 دی 1395 22:06
توی یه لحظه دردو توی گردنم حس کردم!!! اوپا تو که خشن نبودی...وای اگه جاش بمونه فن میتینگو چیکار کنم؟! فن میتینگ هیچی، فرید چی؟! خواه ناخواه میفهمه! فکر کنم رسما بیچاره شدم! -جین؟! سرشو آورد بالا و بی هیچ حرفی تو چشمام زل زد!!! خیلی جدی بود...آخه چرا؟! پشت دستشو کشید به گردنم و بعدش ازم فاصله گرفت و کلافه دست کشید به...
-
wolfs پارت 113
پنجشنبه 23 دی 1395 20:31
جونیور به وضوح تغییر حالت چهره اش رو دیدم...شاید واسه اولین بار بود که داشت به چشم جین به من نگاه میکرد...پسر ولگرد و لاتی که به خاطر چاقو کشی و زدن گاوصندوق رئیسش افتاده بود تو زندان!!!! مارک-نمیخوام بشنوم... -یعنی چی؟! مارک-دیگهتحمل ندارم جین...اگه تا الان به صورت راز نگهش داشتی از این به بعد هم نگهش دار...واقعا...
-
wolfs پارت 112
پنجشنبه 23 دی 1395 20:29
دانای کل عقربه های ساعت هم انگار تو ناز و نازکشی با هم بودن که زمان عین یه آدامس فاسد کش میومد!!! همه ساکت بودن...برخلاف همیشه نگاه مینهو متوجه جونیور نبود...مدام گوشی و ساعتش رو چک میکرد... حال مارک کمی بهتر شده بود و خودش رو روی صندلی جا به جا کرد...جونیور فقط نگاهش میکرد...منتظر چیزی از طرف اون بود تا حداقل خیالش...
-
کهربا(فصل دوم) پارت 33
جمعه 17 دی 1395 21:03
-اومو تویی؟! جونیور-ترسیدی؟! -نه...آره...برای چی برگشتی؟! جونیور-نمیدونم...فقط دلم خواست برگردم!!! -اینجا خیلی خاطرات غمگینی داره، نه؟! اون روزایی که میخواستم برگردم...خیلی سخت گذشت! جونیور-ولی خوبه که بالاخره گذشت!!! نمیدونم چرا حس میکردم معذبه...عین پسربچه ها شده بود!!! -اوپا چرا نمیشینی؟! جونیور-هوم؟! آها باشه! از...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 32
دوشنبه 6 دی 1395 23:54
فرید-اول از کدومتون شروع کنم؟! جکسون-من که تولدمه! چه دل خوشی داره ها...نمیدونه قراره ضایع بشه! فرید یه جعبه در آورد و داد دستش! جکسون گرفتش و سریع بازش کرد!!! یه جفت کفش بود...به نظر چیز خوبی میومد! جکسون-هیونگ ممنونم! فرید-خواهش میکنم...این کفش چرم دست دوز تبریزه! جکسون معلوم بود با اینکه نمیفهمه داره چی میگه ولی...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 31
دوشنبه 29 آذر 1395 00:25
پاکتی که گوشه ی جعبه گذاشته بود رو برداشتم...بازش کردم و دیدم توش یه نامس!!! ای خدا من خیلی خوب بلدم هانگولی بخونم حالا الان دیگه این دست نوشته هم هست! هرجوری که بود خوندمش! -هه این ینی چی؟! نارین عزیزم فکر کردم برای این مدت خوبه ازینا استفاده کنی؟! فرید-دیوونه داری با کی حرف میزنی نصفه شبی؟! -به تو چه؟! به تو چه...
-
wolfs پارت 111
پنجشنبه 25 آذر 1395 23:02
مارک اونقدر حرفی که شنیدم هضمش برام سخت بود که حس میکردم حرف زدن فراموشم شده!!! نگاهم به جکسون بود...از اینکه کنار پنجره وایساده بود حس خوبی نداشتم! -بیا بشین اینجا جکسون! جکسون-خودم رو نمیندازم پایین... -منظورم این نبود! جکسون-از کی فهمیدید؟! -چیزی برای فهمیدن وجود نداره جکسون! نباید نادیده بگیری که این حرف از دهن کی...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 30
یکشنبه 21 آذر 1395 22:03
-این نیم ساعتو که گفتی چیکار داری؟! فرید-کار دارم! ایشش وحشی!! بیا منو بخور! اصلا برام مهم نیست...در هر صورت هر چی کمتر پیش پسرا باشه بهتره! فرید-اسم خیابونا رو حواست باشه!!! -نگران نباش...من سئولو مثل کف دستم بلدم! برات که تعریف کردم تا حالا چقد از خوابگاه قهر کردم!!! فرید-بله همه رو گفتی! هر چی آدرس میدادم...
-
wolfs پارت 110
چهارشنبه 17 آذر 1395 22:49
جونیور شبای زیادی رو سخت صبح کردم ولی هیچوقت به اندازه دیشب عذاب نکشیده بودم!!! باید با وکیل چو حرف بزنم!! شاید اشتباه باشه مخفی کردن این راز...شاید بشه با مطرح کردنش خیلی مشکلات رو حل کرد!! خیلی طول کشید تا آفتاب بالا بیاد!! رفتم پایین...خدمه با دیدنم شروع کردن به چیدن میز صبحونه! تنها چیزی که الان نمیخواستم بود......
-
کهربا (فصل دوم) پارت 29
یکشنبه 14 آذر 1395 20:51
از وقتی که موزیک ویدئوشون بیرون اومده دارم یکسره نگاه میکنم...اون لحظه که اشک جونیور میاد رو هر بار که میبینم گریه ام میگیره!! انگار واقعا اون اشکا واقعی بودن!!! توی این دو-سه روز گذشته هم من و فرید مشغول مهمونیا و عید دیدنیا بودیم و هم پسرا جاهای مختلف اجرا داشتن...کمتر با هم حرف میزدیم!!! شاید اینجوری وقتی که همو...
-
wolfs پارت 109
چهارشنبه 10 آذر 1395 20:22
جکسون داشتم دیوونه میشدم...به چشمام زل زده بود و یه لبخند گوشه لبش نشونده بود! حروم زاده قصد رفتن نداشت...میخواست همه متوجه حضورش و ردپاش توی این آتش سوزی بشن! -خودم میکشمت آشغال! میسوزونمت! خودت و امپراطوری ای که راه انداختی رو به آتیش میکشم اگر سوزیم از اون ساختمون بیرون نیاد! فقط عربده میکشیدم و گریه میکردم...دلم...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 28
یکشنبه 7 آذر 1395 22:16
وارد خونه که شدیم دوباره شروع شد...امروز دیگه مامان و بابای خودمم دارن قربون صدقه ی بچه میرن!!! بابام-دخترم اگه تو خونه ی خودت تنهایی بیا تا زایمانت خونه ی ما بمون!!! مادرت کمک حالت میشه! وایییی خدا من وقتی میبینمشون خیلی غصه ام میگیره...من خبیث واقعا میخوام ولشون کنم برم؟! مامانم به قلابا و کامواهایی که دستش بود...
-
wolfs پارت 108
چهارشنبه 3 آذر 1395 22:57
جکسون فکرم فقط معطوف یه اسم بود!!! دادستان... آخرین باری که پدر صداش زدم رو یادم نمیاد...الان که فکر میکنم حس میکنم اصلا هیچوقت به این اسم صداش نکردم!!! حال عجیبی دارم...نمیدونم از چیه! فقط دلم میخواد حرف نزنم ولی فهمیده شم!! این فکر لعنتی... وکیل چو-جکسون نگران چیزی نباش...دادگاه خیلی بیشتر از حد انتظار ما خوب پیش...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 27
دوشنبه 1 آذر 1395 23:28
صبح که بیدار شدم دیدم روی کاناپه ام...یاد دیشب افتادم که چه خبر بود!!! فکر کنم فرید خونه نبود...یا شایدم خواب مونده! بلند شدم رفتم سمت اتاقش...هر چی در میزدم و صداش میکردم فایده نداشت! عین خودم خرسه! بالاخره در رو باز کردم و دیدم که نیست...این اولین بار بود که پا توی اتاقش گذاشته بودم!!! یه اتاق با ست سفید که به نظر...
-
wolfs پارت 107
یکشنبه 30 آبان 1395 22:35
مارک وکیل چو و سرهنگ لی تمام تلاششون رو کرده بودن ولی نتونستن تاریخ دادگاه رو بیشتر از دو هفته جلو بندازن... دادگاه ۶ روز دیگه برگزار میشد... این بدترین اتفاق ممکن بود...منصفانه نبود اصلا...هیچکس دل و دماغ هیچ کاری رو نداشت...از طرفی مشکلم با جونیور و از اون طرف هم راه در رویی که همدستای دادستان جلوی پاش گذاشتن!!!...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 26
یکشنبه 23 آبان 1395 22:00
سلام دوس جونیای گل من بازم اومدم تکرار کنم برای دوستایی که هنوز خبر ندارن!!! من و مینهو جان کانال زدیم...توی این کانال فیک ها به طور مستقیم هم گذاشته میشن و یک سری شوخی های دیگه هم میکنیم!!! اینم آیدیشه: RadioKM@ اگه دوست داشتید حتما بیایید! ^_^ داشتم از استرس خفه میشدم...این دفعه دیگه کارم تمومه!!! تا خواستم شماره ی...
-
wolfs پارت 106
یکشنبه 23 آبان 1395 01:07
دوس جونیای گلی که هنوز از کانالی که تازه راه اندازی کردم خبر ندارین لطفا با خبر بشین!(چی گفتما!!!!) ینی منظورم اینه که هر دو تا فیکا توی این کانال جدید گذاشته میشن!!!! ^_^ آیدیش اینه: RadioKM@ جونیور اصلا نمیفهمیدم داره چه اتفاقی میوفته!!! مارک بعد از تماسی که باهاش گرفته شد هممون رو راهی عمارت کرد و تو راه بود که بهم...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 25
جمعه 21 آبان 1395 00:48
فرید-عیال کم کم میرسنا!!! -عیالو مرض...کمرم تو زندگی با تو شکست!! یکمی کمک نکنیا!! فرید-اووووو نارینی نرینی! همه رو که آماده سفارش دادی!! -بی تربیت خیلی روت بهم باز شده ها!!! فرید-جالب نیست؟! به نظرم ترکیب خیلی قشنگیه! خیلیم به اسمت میاد! -یه روزی میکشمت...مرتیکه پوفیوز! میدم داداشام تیکه تیکه ات... با صدای زنگ حرفمو...
-
اعلامیه ی تغییر و تحول! ^_^
پنجشنبه 20 آبان 1395 22:16
سلام دوس جونیا خوبید؟! خب در مورد اون تغییر و تحول اومدم بگم: من و مینهو جان یه کانال راه انداختیم! خودمم نمیتونم بگم دقیقا کانال در مورد چیه؟! ولی فکر میکنم میتونه جذاب باشه براتون! در کل یه کانال دلی هستش که بیشتر حرفای توش خنده داره!(فکر کنم با شناختی که از من و مینهو جان دارید، متوجه بشید قراره توی این کانال چه...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 24
یکشنبه 16 آبان 1395 19:50
نمیدونم تحمل داشتم برم کادوهارو باز کنم یا نه!!! در کل حس عجیبی داشتم...! گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن...شاید توی این لحظه میتونست امید دهنده ترین چیز باشه!!! حتی فکر اینکه ممکنه الان جونیور پشت خط باشه برام لذت بخش بود...اونقدری که دلم نمیخواست برم ببینم کی داره زنگ میزنه! بالاخره از جام پا شدم و دیدم خودشه!!! با...
-
wolfs پارت 105
جمعه 14 آبان 1395 17:57
جونیور هیچکس جرات نداشت کلامی حرف بزنه...حتی نفساشونم کنترل میکردن که این سکوت مرگبار رو حفظ کنن...نفسم تنگ شده بود...دوباره همون حال لعنتی...سعی میکردم نفسامو بشمارم و مترکز شم... با زنگ گوشیم نگاه همه برگشت سمتم...دستپاچه گوشیم رو از جیبم خارج کردم...نمیتونستم لرزش دستم رو کنترل کنم...گوشیم از دستم افتاد...مارک با...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 23
یکشنبه 9 آبان 1395 14:33
سلام دوس جونیای گل کهربای امروزو به جبران پنجشنبه طولانی کردم!! ینی قسمت پنجشنبه آماده بود ولی از قصد نذاشتم چون یه جورایی اگه پنجشنبه میذاشتمش دوباره باید منتظر اتفاقا میموندید و ترجیح دادم دو قسمت پنجشنبه و یکشنبه رو یکی کنم! ^_^ -چه عصبانی!! جونیور-عصبانی نباشم؟! چجوری داری اعتماد میکنی دختر؟! -ینی چی؟! جونیور-ینی...
-
wolfs پارت 104
چهارشنبه 5 آبان 1395 23:55
دانای کل وقتی مارک و جونیور پایین اومدن حواس هیچکس بهشون نبود جز مینهو...نگاهش نه خصمانه بود نه غمگین...شاد نبود ولی راضی بود...انگار از اینکه میدید زندگی جونیور روی روال افتاده کمی حالش بهتر شده بود...جونیور این نگاه رو دید و فهمید...به روش یه لبخند زد...لبخندی از سر آسایش...لبخندی که هم اونو راحت کنه و هم...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 22
دوشنبه 3 آبان 1395 18:46
سلام دوس جونیا ی گل من واقعا شرمنده ام دیشب کهربا رو میخواستم بذارم ولی خوابم برد!!! امروز صبحم که رفتم دانشگاه تازه الان رسیدم خونه! :/ راستی اون نظرسنجی ای که آخر داستان گذاشتم رو هم حتما جواب بدید...مطمئن باشید گفتن نظرتون بیشتر از 5 دقیقه هم وقتتونو نمیگیره! اگه یه وقت هم حس میکنید که برای نظر دادن ایمیل یا وبلاگ...
-
کهربا (فصل دوم) پارت 21
پنجشنبه 29 مهر 1395 22:12
بالاخره کاناپه ی بنفش یاسی رو خریدم ولی از وقتی که مثلا اومدیم جهاز منو بچینیم خیره موندم به پرده ی سرخابی پذیرایی که به قول مامانم فرید جان زحمتشو کشیدن! مامانم-ماشالا خونه اش خیلی قشنگه...! فتانه خانم-چشماتون قشنگ میبینه...فرید پارسال خریدش!! البته تا الان پیش خودمون زندگی میکرده! همونطور که حرفاشونو میشنیدم رفتم...
-
wolfs پارت 103
پنجشنبه 29 مهر 1395 10:35
دانای کل بالاخره راکی به بزنگاه زندیگش رسیده بود...امروز موعد مقرر برای تحویل بار بود!!!! گونگ مین-من با وکیل چو موافقم...مارک به نظرم باید لجبازی رو کنار بزاری!!! این بهترین استراتژی برای مقابله با راکیه!!!! مارک-ما بدون این اهرم فشار هم میتونیم راکی رو به حرف بیاریم...شما با این حرفاتون تمام هزینه و تلاش این چند روز...