THIS IS G.O.T.7

THIS IS G.O.T.7

GOT7's Fanfics
THIS IS G.O.T.7

THIS IS G.O.T.7

GOT7's Fanfics

wolfs پارت 106

 دوس جونیای گلی که هنوز از کانالی که تازه راه اندازی کردم خبر ندارین لطفا با خبر بشین!(چی گفتما!!!!)

ینی منظورم اینه که هر دو تا فیکا توی این کانال جدید گذاشته میشن!!!! ^_^

آیدیش اینه:

RadioKM@

 

جونیور

اصلا نمیفهمیدم داره چه اتفاقی میوفته!!! مارک بعد از تماسی که باهاش گرفته شد هممون رو راهی عمارت کرد و تو راه بود که بهم گفت قراره تا چند ساعت دیگه جکسون هم بیاد اونجا...هرچند که این خبر تا زمانی که سوار ماشین بشیم دست اولی خودش رو از دست داده بود...گاهی به این عصر باید لعنت فرستاد که سرعت پخش یه خبر از تولیدش بیشتر طول میکشه!!!

مارک-جین یانگ!!

عجیب بود که اینجوری خطابم میکرد...چش شده؟!

مارک-میشه اونجوری بهم زل نزنی؟! همه چیز داره تموم میشه...میخوام از شر اون اسم لعنتی خلاص شی...اسمی که تا سر و کله اش پیدا شد همه چیز بهم ریخت...

-رابطه من و تو با اون اسم شروع شد!!!

مارک-و نزدیک هم بود که با اون اسم تموم شه!!!

نمیدونستم باید چی بگم!! این اسم کوفتی گاهی حس میکنم نقطه اتصال من و مینهوئه!!! هنوزم گاهی صداش توی گوشمه که با این اسم خطابم میکرد...چرا نمیتونم مطلقا ازش متنفر باشم...چه چیزی از وجود اون توی من ته نشین شده که بلاتکلیفم کرده؟! مگه میشه به طور همزمان هم از یکی متنفر بود و هم...هم چی؟! گاهی دلم میخواد از افکار خودمم فرار کنم...

مارک-معلوم هست کجایی؟!

این همون صدایی بود که همیشه منو از خودم نجات میداد!!

-داشتم به اون اسم عجیب فکر میکردم...چی میخواستی بگی؟!

رنگ نگاهش رو خوب میشناختم...دلخوری...

مارک-میدونی ته این بازی قراره چی بشه؟!

-ترجیح میدم ندونم...

مارک-تو نمیخوای اون آدم از بین بره!!!

-با مرگ تمام عذاباش تموم میشه...اون میتونه زنده بمونه و هر روز هزار بار تا پای مرگ بره!!! اگر ما بهش فرصت زندگی بدیم انگار هزار بار کشتیمش مارک...

مارک-ولی اگر بمونه یکی هست که همیشه سایه اش رو زندگیمون باشه!!!

-واقعا فکر‌ میکنی از اون مرد دیگه سایه ای مونده؟! مینهو الان دیگه فقط یه اسمه...حداقل برای ما!!! اون اگر میخواست کاری کنه تا الان کرده بود...

دیگه جوابی نداد و سکوت رو تا زمانی که به عمارت برسیم نگه داشت...

مارک-باید هوای سوزی رو داشته باشیم...من خیلی خوب میدونم که انتظار با آدم چیکار میکنه!!!

-باشه...

چند دقیقه بعد بچه ها هم رسیدن...سوزی اولین نفر از ون دخترا پیاده شد...صورتش خیس اشک بود...تا مارک رو دید دوید سمتش...

سوزی-اوپا یعنی الان جکسون آزاد میشه؟! واقعا اون کسی رو نکشته بود؟!چرا شما میگفتید که قتل کار خودشه؟!چرا جرم کس دیگه ای رو به گردن گرفته بود؟!

مارک-سوزی یکم آروم...خب آخه الان اگه جکسون بیاد تو رو با این قیافه پف کرده ببینه که از آزادیش پشیمون میشه!!!

سوزی-مگه جکسون داره میاد؟! تو میدونی نتیجه دادگاه چی شده و به ما چیزی نمیگی؟!

فقط تونستم به مارک چشم غره برم...خوبه از جمله اش چند دقیقه بیشتر نمیگذشتا!!!

-سوزی مگه تو اخبار رو دنبال نمیکنی؟!خب وقتی گناهکار واقعی اومده و اعتراف‌کرده‌ معلومه که جرم از جکسون مرتفع میشه و آزادش میکنن!!!

نمیدونم چی شد که تو کسری از ثانیه پخش زمین شد...ریان و سانا سریع اومدن سمتش...

این گوک-خدایی شما دو تا خیلی خنگید...خب چرا دختر بیچاره رو میبرید تو شوک؟!

امبر-واقعا امروز جکسون آزاد میشه؟! به همین راحتی؟! واقعا پشت همه این قضایا دادستان بوده؟!

مارک-من واقعا اطلاعات زیادی ندارم...باید تا اومدن وکیل چو صبر کنیم!!!! میخواید حداقل بریم داخل عمارت؟!

بچه ها مطیع راه افتادن سمت عمارت...

امبر-جونیور مارک قطعا به تو گفته چه خبره نه؟!

-ما هم چیزی نمیدونیم امبر...فقط وکیل چو گفته بیاییم عمارت و همگی منتظر باشیم...گویا برنامه هامون دوباره تغییر کرده!!!

امبر-یعنی چی؟!

این گوک اومد از پشت دستش رو دور شونه امبر قلاب کرد!!

این گوک-قربونت برم تا دوست پسر متخصص و پلیسی مثل من داری واسه چی از این داداش خنگت سوال میکنی!!!

بیخود نیست همیشه از چشمای تنگش بدم میاد!!!

-آقای پلیس باید بهتون خاطر نشان کنم که شما الان حتی از دادستان ونگ هم که یک منصب دولتی داره و اسمش دخیل فسادهای مختلفیه بیشتر گیری!!!

این گوک-خب همین جذابم میکنه دیگه!!!

امبر-من فقط‌ موندم شما دو تا چرا تازگیا انقدر میپرید بهم؟! اصلا نخواستم بدونم چه خبره...صبر میکنم تا وکیل چو بیاد و همه چیز رو روشن کنه!!!

یکی از خدمتکارا ورود مینهو و این گوک رو خبر داد...دوباره قلبم به تپش افتاد...از ترس نبود...فقط نگرانم...

مینهو و گونگ مین اومدن داخل و یه مرد که ظاهرش کاملا برای راکی بودن مناسب بود هم پشتشون وارد شد...برزخ عجیبی تو چهره مینهو بود و گونگ مین از همون اول که اومد با سرهنگ لی یه گوشه مشغول بحث شد...راکی با نگاه ترسیده به مینهو چشم دوخته بود و هیچ حرکتی نمیکرد...

مارک-هیونگ وکیل چو باهات تماس نگرفت؟!

گونگ مین-فقط‌ یه تماس‌کوتاه در این حد که داره میاد اینجا...

مینهو-دادستان تو فرصت کمی که داره همه چیز رو راست و ریست میکنه!!! این اتفاق اونقدرا هم که فکر ‌کنید خوب نیست...

سوزی-جکسون داره آزاد میشه!! این کافی نیست؟! تو چجور آدمی هستی؟!

مینهو نگاه


سردش رو دوخت به سوزی...

مینهو-تو مطمئنی که با این اتفاقاتی که افتاد جکسون بعد از آزادیش جون سالم به در ببره؟!

مارک-ببند دهنتو...

مینهو با آرامش از جاش بلند شد و رفت سمت مارک...توی دلم بدجور خالی شد...تو یه چشم بهم زدن دست مارک رو پشت تاب داد و گردن نحیفش رو توی یکی‌از دستاش قفل کرد!!!!

نگاه وحشتزده همه متوجه این صحنه شد!! نمیدونم دم گوش مارک چی گفت که مارک دست از تقلا کردن برداشت و مینهو ولش کرد!!!

سرهنگ لی خواست چیزی‌ بگه که گونگ مین سریع دستش رو گرفت و منصرفش کرد...گمونم توی این جمع فقط من و وکیل چو و گونگ مین بودیم که به مینهو اونجور که هست نگاه میکردیم...

گونگ مین-مارک بهتره واقع بین بود...

مارک-واقعیت چیزیه که جلوی رومونه و نمیتونیم هیچ اقدامی نسبت بهش بکنیم!!!

مینهو-همه چیز به نوبت پسر!!! فعلا باید سعی کنیم جکسون رو صحیح و سلامت به یه جای امن برسونیم و سونگجه رو تا دادگاهش زنده نگه داریم!!! این موجود مضحکی که اون گوشه وایساده رو میبینی؟! تا زمانی برگ خودش و حرفای مفتش برگ برنده محسوب میشدن ‌که دادستان حواسش از این ماجرا پرت بود و فکر‌ نمیکرد از این بابت خطری تهدیدش کنه ولی حالا که داره میره پای میز محاکمه مطمئن باش به قیمت از بین بردن تمام زمین دارای اون منطقه تفریحی و خریدن شهردار و کارمندای ثبت احوال اون ناحیه چیزی‌ باقی نمیذاره!!! اینطور نیست راکی؟!

راکی مستاصل ‌نگاهش میکرد و شک داشت اجازه داره حرف بزنه یا نه!!!

با داد مینهو همه جا خوردیم...

مینهو-جواب منو بده حروم زاده!

راکی-حرفی که میزنید درسته!!!

مینهو-چی شد که یهو سونگجه که نوچه ی دادستان بود زبون وا کرد؟! کسی تخم کفتر بهش داد یا اینکه یکی خبرکشی کرده واسه دادستان که ممکنه چه اتفاقی براش بیفته و اون این نمایش رو راه انداخته که شر همه چیز رو کم کنه؟!پسرش...تو...ما...رئیس چویی...اون زمین دارا که گاه و بی گاه زبون باز میکنن؟!

سرهنگ لی-مینهو این منطقی ‌نیست که برای نجات خودش از دست ما بخواد خودش رو توی این هچل بندازه!!

مینهو-کدوم هچل؟! فکر‌ میکنی مدارک یه پرونده زمانی که به اجرا‌ گذاشته میشن راحت تر قابل از بین بردنن یا قبل از مطرح شدنشون؟! دادستان با این نمایش میتونه همدستای دولتیش رو مجبور کنه که تمام مدارک رو از بین ببرن قبل ازینکه که صداش دربیاد که چه کثافت کاریایی کرده‌...یعنی نمیتونیم هیچ کدوم از کارایی که کرده رو علنی کنیم...بعدشم با یه اظهار تاسف از تهمتایی که بهش از جانب سونگجه زده شده شرافتمندانه از منصب قضاییش کناره گیری میکنه و با آرامش کارای گذشته اش رو دنبال میکنه!!!

سناریوی هوشمندانه ای بود...اگر اینجوری بخواییم به قضیه نگاه کنیم یعنی باختمون حتمیه!!!!

با صدای سیلی محکمی سرم رو بالا آوردم...راکی رو زمین جلوی پای مینهو افتاده بود...

راکی-حاضرم قسم بخورم من چیزی به دادستان نگفتم...اگر براش همچین کار مهمی کرده بودم چرا الان باید زیر دست و پای شما میبودم!!!

گونگ مین-به خاطر اینکه برای دادستان یه موجود تاریخ گذشته شدی!!!!

این گوک-اگر این سناریویی که میگید درست باشه یعنی دست ما برای هر اقدامی بسته شده!!!

مارک-و اگه درست نباشه چی؟! وکیل چو فقط گفت برناممون تغییر کرده...چیزی از کنسل شدن برنامه نگفت!!!

مینهو-این خوشبینیت رو از جیمز به ارث بردی!!!

مارک-اسم پدر منو به زبون نیار...

انقدر عصبی بود که این جمله رو بریده بریده و نامفهوم گفت...

رفتم کنارش نشستم...آروم جوری‌که فقط خودش بشنوه شروع به صحبت کردم...

-مارک آروم باش...صبر میکنیم تا وکیل‌چو بیاد...مینهو الان عصبانیه...همیشه همینجوره...وقتی عصبانیه حواسش به حرف زدنش نیست...درضمن اون چیزی‌ رو با قطعیت نگفت...فقط داره منفی ترین بعد ممکن رو بررسی میکنه همین...

عصبانی از جاش‌ بلند شد...

مارک-خفه خون بگیر جین یانگ!! تموم کن این نمایش مسخرتو!! خوبه که انقدر خوب این حروم زاده رو میشناسی!!!

آروم نگاهم بین بچه ها چرخید که با تعجب داشتن نگاهمون میکردن...مارک بین نگاه متعجب بچه ها بالا رفت...خواستم برم دنبالش که متوجه دست کسی روی دستم شدم...

گونگ مین-راحتش بذار جونیور...اون الان حالش خوش نیست...

جوری میگه راحتش بذار که انگار من حالش رو بد‌ کردم...با حرص به راه پله ها چشم دوختم...سنگینی نگاه مینهو رو روی خودم حس میکردم ولی ‌مقاومت میکردم که باهاش چشم تو چشم نشم...همه این اتفاقا به خاطر اون آشغال و جانب داری های احمقانه من ازشه!!

دانای کل

توی عمارت همه چیز بهم ریخته بود...بحث بین بچه ها بالا گرفته بود و داشتن تمام احتمالات ممکن رو بررسی میکردن...هرچی بیشتر فکر‌ میکردن بیشتر به مشکوک بودن قضیه پیش اومده شک میکردن...بالاخره سه ساعت از زمانی که وکیل چو تماس گرفته بود گذشت و یکی از خدمتکارا اومدنشون رو اعلام کرد...

سوزی هیجان زده تر از اون چیزی بود که بتونه اشکاش رو کنترل کنه...مارک هم بعد از شنیدن خبر سریعا خودش رو به پا


یین رسوند...

قیافه جکسون برای کسی که اتهام ازش‌ رفع شده زیادی تو هم و گرفته بود و همین جو عمارت رو سنگین کرد و سوزی‌ ترجیح داد عقب وایسه!!!

سرهنگ لی-وکیل چو چه خبر؟!

وکیل چو-فعلا هیچی...اون پسر همه چیز رو گردن گرفت تا از شر دادستان خلاص شه!! البته این حرفیه که خودش میزنه!!!

سوزی-همه چیز رو گردن گرفته؟! مگه قتل کار خودش نبوده؟!

جکسون-سوزی من به تو گفته بودم که اون آدم رو من کشتم...

لحن تند جکسون سوزی رو ناراحت کرد...

مارک-جکسون آروم تر!!!

وکیل چو-سوزی، سونگجه فقط این گناه رو گردن گرفته ولی واقعا ‌گناهکار نیست...کارای وکالت سونگجه رو انجام دادم...زیر دست خودم باشه بهتره...

مینهو-دادستان این قضیه رو میدونه؟!

وکیل چو-آره...جلوی خودش مطرحش کردم و واسمم عجیب بود که چرا اعتراضی نکرد...اگه من وکیل سونگجه باشم ارتباطشون با هم محدود میشه!!!

جکسون-هزار بار گفتم سونگجه با اون آشغال نیست...

دادی‌ که زد همه رو متعجب کرد...

مینهو-اصلا خوب ‌نیست کسی که خون ونگ تو رگاشه تا این حد احمق باشه!! این به نفع دادستانه که تو وکیل سونگجه باشی!!! اینجوری نتیجه دادگاه شکست ما رو مفتضحانه تر میکنه و ما حق هیچ اعتراضی نداریم!!!

جکسون-گادفادر حواست باشه که من هیچ ربطی به اون ونگ آشغال ندارم...سونگجه ‌با ماست...درضمن دادستان به دادگاه نخواهد رسید...

وکیل چو-بهت گفتم حق هیچ بچه بازی ای رو نداری!!!

سوزی‌ آروم رفت سمت جکسون و دستش رو گرفت...

سوزی-جکسون میشه بریم توی حیاط؟!

تو نگاه سوزی‌چنان خواهشی بود که جکسون بدون هیچ حرفی ‌دستش رو کشید و با هم بیرون رفتن!!

مارک-وکیل چو فقط یه کلمه جواب میخوام!!! این نقشه خود دادستانه؟!

وکیل چو-میتونه باشه...البته نمیتونم به قطعیت بگم...حال اون پسر چیز دیگه ای میگفت!!!

مینهو-نمیتونیم صرفا بخاطر حال یه بچه بذاریم زمان بگذره!!!

وکیل چو-درخواست دادم دادگاه رسیدگی به این پرونده در اسرع وقت برگزار شه!!!

مینهو-تو که توقع نداری اونا هم بیان بهت بگن چشم؟!

وکیل چو-نه...به همین خاطر به ارتباطات سرهنگ لی نیاز داریم!!! این دادگاه باید نهایتا تا سه روز آینده‌ برگزار بشه...

سرهنگ لی-غیر‌ممکنه!!!!

وکیل چو-ممکنش میکنیم...کسایی رو فرستادم که مراقب سونگجه باشن...قراره‌ امشب به صورت فرمالیته بهش سوء قصد کنن...اینجوری میتونیم ادعا کنیم موکلمون تو خطره و درخواست بدیم جلسه دادرسی رو زودتر برگزار کنن...که البته به کمک سرهنگ لی نیاز داریم وگرنه میتونن بگن از سونگجه تا زمان دادگاه در شرایط‌ خاص مراقبت میشه...

سرهنگ لی-کسی ‌رو میشناسم که بتونه کمکمون کنه ولی پیچیدگی این ماجرا اینه که پشت این قضیه اسم خیلی ها درگیره!!!!

به دور از بحثای داخل عمارت سوزی‌ غرق تو نگاه غمگین جکسون بود...میخواست حرف بزنه...آرومش کنه ولی نمیتونست...

جکسون-من کشتمش...

سوزی-میدونم بی دلیل این کار رو نکردی!!!

جکسون-سونگجه تمام زندگیش رو بخاطر دوستی با من باخت...حالا اونا باورش ندارن!!!!

سوزی-وکیل چو مرد موجه و منطقی ایه!مطمئن باش اون درک میکنه!!!

جکسون-سوزی راز منو نگه میداری؟!

سوزی-چه رازی؟!

جکسون-میخوام دادستان رو حذفش کنم...

بعد از گفتن این جمله اشکاش راه گرفت...هنوز اونقدر بی رحم نشده بود که بتونه راحت این حرفا رو بزنه ولی‌ مجبور بود...از گریه جکسون اشکای سوزی هم راه گرفت...

سوزی-این قصه جور دیگه ای هم میتونه تموم شه!!!

جکسون-دادستان جز با مرگ تموم نمیشه!!!

مینهو که عصبی از بحثای داخل عمارت بود به حیاط پناه آورده بود و چند جمله آخر مکالمه جکسون و سوزی رو شنید...ترجیح داد به داخل عمارت برگرده و راحت بذارتشون...

سوزی خیلی آروم خودش رو تو بغل جکسون جا کرد...حتی نمیدونست تا کی میتونه این پسر رو کنار خودش داشته باشه!!!!

وکیل چو-فردا بعد از گزارش سوء قصد و درخواست جلو انداختن تاریخ دادگاه از زندانبان میخوام که برای امنیت بیشتر سونگجه جز من حق ملاقات با کسی رو نداشته باشه...اینجوری راحت تر میتونیم تحت کنترل بگیریمش...فردا باهاش درمیون میذارم که سوء قصد از طرف ما بوده...اینجوری هم حساب کار دستش میاد و هم میتونیم با نقشمون همراهش‌کنیم...

جکسون که تازه وارد عمارت شده بود با شنیدن کلمه سوء قصد تمام خویشتن داریش رو از دست داد...

جکسون-شماها حق ندارید با سونگجه همچین کاری کنید...فرق شما با اون دادستان لعنتی چیه؟!

مینهو-آروم باش جکسون...هرکسی باید تاوان راهی که توش قدم گذاشته رو بده!!! ما باید از اون پسر ‌مطمئن شیم...در مقابل اشتباهات گذشته اش این تاوان کمیه!!!

جکسون-اون نباید تاوان هیچ چیزی رو بده!!! من مقصر بودم...اون تمام زندگیش تاوان دوستی با من رو داده!!!

وکیل چو-جکسون نگران چیزی ‌نباش...اتفاقی نمیفته...فقط باید منتظر باشیم...

.

.

بچه ها ترجیح دادن که اون شب رو همه کنار هم باشن...طرفای ساعت دوازده بود که سوء قصد به یوک سونگجه به وکیل چو گزارش داده شد و به بیمارستانی که سونگجه او


نجا بود احضار شد!!!

جکسون-منم باید باهاتون بیام...

وکیل چو-بهتره نباشی‌جکسون...این چند وقت به نفعته که توی همین عمارت بمونی...در هر صورت آزادی تو اصلا به نفعت نیست...حالا که این بیرونی بیشتر تو خطری!!!!

جکسون-هه!!! جالبه...

وکیل چو و گونگ مین با هم به بیمارستان رفتن تا نقششون رو عملی کنن و درخواست جلو افتادن دادگاه رو همون شب تنظیم کنن...باقی کارا رو سرهنگ لی باید انجام میداد تا با این درخواست موافقت شه!!!!

مارک از سر شب شدیدا با جونیور سرسنگین شده بود و تا حد امکان حتی نگاهش نمیکرد...

مارک-بچه ها به خدمتکارا گفتم برای همتون جای خوب و مناسب تدارک ببینن...گمون نکنم اینجا نشستنمون کاری رو از پیش ببره ولی‌باز هم خودتون میدونید...شبتون خوش...

جکسون-مارک امکانش هست من امشب بیام پیش تو؟!

جونیور و سوزی متعجب به جکسون نگاه میکردن!!! مارک هم با بهت بهش نگاه میکرد..

عجیب بود که با اون حال بدش داشت لبخند میزد...

جکسون-اونجوری‌قیافه معصوم و متعجب به خودت نگیر...یادت که نرفته یه مدت من از پای میز بارا جمعت میکردم میاوردمت اینجا تو هم تا بغلم نمیکردی خوابت نمیبرد!!!

صدای خنده این گوک زودتر از همه بلند شد...

این گوک-فکر‌ میکردم با این همه بلایی که سرت اومده باید آدم شده باشی ولی انگار تو آدم بشو نیستی لامصب!!!

جکسون-چاکریم...کاریه که از دستم برمیاد...بیام مارک؟!

مارک سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه!!!

مارک-بیا بالا!!!!

جونیور عصبانی بود...میخواست حداقل آخر شب با هم تنها بشن که سوء تفاهمی که پیش اومده بود رو برطرف کنه ولی حالا...

جکسون-سوزی ببخشم...قول میدم آخرین شب باشه!!!!

سوزی-کوتوله بی خاصیت...اصلا برای من مهم نیست که کجا میخوای بخوابی!!!

جکسون-قشنگ پیداست!!!

.

.

وکیل چو و گونگ مین رفتن بالای سر سونگجه!

بی حال روی تخت افتاده بود ولی وقتی حس کرد کسی بالای سرشه سریع چشماش رو باز کرد...مشخص بود که هنوز ترس اتفاق توی زندان توی وجودشه...با دیدن وکیل‌چو یه لبخند بی جون روی لبش نشست...

سونگجه-حالا خیالتون راحت شد که من با اون عوضی نیستم؟!

وکیل چو-منظورت چیه؟!

سونگجه-این کار رو کردید که هم ازم زهر چشم گرفته باشید و هم ببینید با اون دادستان حرومی هستم یا نه!! بهتون ثابت شد؟!

وکیل چو-تهمتی که داری میزنی خیلی گنده تر از دهنته!!!

سونگجه-میدونم کار دادستان نیست...اگر کار اون بود زنده نمیموندم...شما هم باید مطمئن شید که من با اون نیستم چون اگر بودم شما الان نمیتونستید بالای سر من باشید...

وکیل چو-خوبه بچه ی باهوشی هستی!!!! ولی اینو بدون اگه کاری که باید بکنی رو نکنی سری بعد قطعا زنده نمیمونی!!!

سونگجه-تا اونجایی که باید رو خودم انجام دادم...از اینجا به بعدش هم هر چی شما بگید انجام میدم...

.

.

مارک

نمیتونستم حرفایی که دیشب از جکسون شنیدم رو لحظه ای از ذهنم بیرون کنم...حالا میفهمم وقتی کنارم بود چقدر سختی میکشید...وقتی‌که اون تنها کسی بود که از رازم خبر داشت!!!!

همگی دور میز صبحانه نشسته بودیم...وکیل چو و گونگ مین هم تازه اومد بودن...با شروع کردن صبحانه همگی منتظر به وکیل چو نگاه میکردیم...

وکیل چو-بعید میدونم این پسر هنوزم آدم دادستان باشه...گمونم واسه اولین بار تمام محاسبات دادستان بهم ریخته!!!!میگفت هرکاری که بخواییم انجام میده...فعلا ممنوع الملاقاته...چند نفرم هستن که به محض مرخصیش از بیمارستان تو زندان هواشو داشته باشن!

جکسون-حق نداشتید انقدر اذیتش کنید تا به این نتیجه برسید...بهتون گفته بودم اون با ماست!!!!

وکیل چو-جکسون ما باید مطمئن میشدیم...درک کن...فعلا باید منتظر باشیم ببینیم تاریخ دادگاه برای کی فیکس میشه!!!! تا اون موقع‌ باید حواسمون به راکی و مدارکی که آماده داریم باشه!!! قطعا تا الان دادستان خیلی چیزا رو پاک کرده و ما فقط میتونیم امیدوار باشیم که تاریخ دادگاه جوری باشه که نتونه تمام گند و کثافتاش رو پاک کنه!!!

حرفی برای گفتن نداشتم...حتی میتونم به جرات بگم گوشی هم برای شنیدن نداشتم...تمام فکرم پیش جکسون بود...البته نگاه های گاه و بی گاه جونیور هم کلافگیم رو بیشتر میکرد!!!

بالاخره طاقت نیاورد و اومد پیشم...

جونیور-میشه با هم حرف بزنیم؟!

-نه...

جونیور-بلند شو مارک...

تحکم توی جمله اش وادارم کرد بیشتر از این بحث ‌نکنم و دنبالش برم!!!!

رفتیم اتاق خودش!

جونیور-نباید دیشب قبول میکردی جکسون بیاد توی اتاقت!

-وضعیت من و جکسون مشخصه!!! واسه تو که بد نشد‌...تو هم مینهو رو میاوردی پیش خودت...

به وضوح دستای‌مشت شده و دندونای ‌بهم فشردش رو میدیدم ولی‌برام اهمیتی نداشت!!!!

جونیور-دیروز مینهو چی دم گوشت گفت؟!

باورم نمیشد حالا هم که بهش فرصت حرف زدن دادم داره ازش برای ارضای حس فضولیش در مورد مینهو استفاده میکنه!!!

-واقعا‌ حال بهم زن شدی جونیور...

بی توجه به حرفم دوباره سوالش رو تکرار کرد...

جونیور-میگم بهت چی گفت؟! تهدیدت کرد؟!

-هه!!! تهدید؟! ازم غرور


و ابهتش رو گدایی میکرد!!!! من به این ابهتم تا تموم شدن این قائله نیاز دارم...مراقب باش جلوی کی چطوری برخورد میکنی!! و بعدشم به راکی اشاره کرد...این عین جمله اش بود...میبینی؟! اون جلوی من ضعیف تر از اون چیزیه که تو فکر میکنی!!!!

آرامش عجیبی توی چهره اش نشست...نمیفهمیدمش...

جونیور-خوبه!!! از دیشب نگران اینم که نکنه به چیزی تهدیدت کرده باشه!!!!

میخواست از اتاق بره بیرون که دستش رو گرفتم!!!

-جونیور من دیگه خام این نمایشات نمیشم...خوب میدونم سردرگمی...اینو تو نگاهت دیدم و این حالم رو بهم میزنه!!!من خواستم باورت کنم ولی خودت همه چیز رو ریختی بهم...

دستش رو ول کردم و خودم زودتر ازش از اتاق زدم بیرون...دیشب تصمیمم رو گرفته بودم...ازش فاصله میگیرم...تحمل این شرایط واسم سخته...من همیشه خودم رو مقصر میدونستم ولی این دلیل نمیشه که واقعا همیشه من مقصر باشم...جونیور رو حتی بهتر از خودش میشناسم و میتونم به جرات بگم جونیوری که تا چند لحظه پیش جلوم وایساده بود به بودن مینهو وابسته شده!!!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
Maryam یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 12:49

مارک داره اشتباه میکنه... و تعداد اشتباهاش داره زیاد میشه... بی اعتمادیش جونیور و خسته کرده دیگه

Zahra-boice چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت 15:33

من عاشق این مغزتم اجی..
خیلی عااالی ای
مگه جین ازش متنفرنیس؟پس این حس دیگش چیه؟
خب اخه مارکم حق داره دیگه
جکی دادستانو نکشه دردسرشه براش
منتظریم ممنون

[ بدون نام ] یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 13:11

به خدا اگه جین بره با مینهو زندت نمیزارم

Fatii یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 11:42

کشتیمون مریم!!!
دارم از فضولی میمیرم ببینم چی میشه تهش
ایول داره ذهنت

لیلی یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 11:13

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد