THIS IS G.O.T.7

THIS IS G.O.T.7

GOT7's Fanfics
THIS IS G.O.T.7

THIS IS G.O.T.7

GOT7's Fanfics

کهربا (فصل دوم) پارت 20

سلام دوس جونیای گل

خوبید؟!

میخواستم بگم ازین به بعد کهربا رو هفته ای دوبار میذارم!

کلا خود به خود این چند وقت هفته ای دو بار گذاشتم! :/ (به غیر از هفته ی پیش که به احترام محرم نذاشتم!)

شنبه و چهارشنبه wolfs و یکشنبه و پنجشنبه کهربا میذارم!

میدونم دوست دارید کهربا زودتر پیش بره و اون دو تا کفتر عاشق بهم برسن ولی دوست ندارم روند داستانو عجله ای پیش ببرم چون یه جورایی داستان شبیه گزارش میشه...پس لطفا صبور باشید! ^_^

ممنون که تا الان دنبال کردید و این بی برنامگی های اخیر رو تحمل کردید!

نظر یادتون نره! ♡_♡

راستی آدرس پیج اینستامو براتون میذارم اگه دوست داشتید بیایید ببینیدش و اگه خوشتون اومد فالوم کنید! :)

https://www.instagram.com/mr_hm_99

 

جی بی-چی شده؟!

-ها؟! پسرا من بعدا بهتون زنگ میزنم!!

بدون اینکه بذارم حرف دیگه ای بزنن تماسو قطع کردم و شماره ی فریدو گرفتم!

فرید-راد هستم بفرمایید!

-کوفت! چی میگی تو؟!

فرید-خانم لطف کنید مزاحم نشید!

-ای بابا میگم این کلاس رقص چیه؟!

فرید-نسخه ی فتانه خانمه! دوست دارن پسرشونو عروسشون توی عروسی رقص هماهنگ داشته باشن!

-اونوقت جنابعالی بدون هیچ اعتراضی قبول کردین؟!

فرید-خب حالا مگه چیه دم رفتن فکر کنن سرمون به سنگ خورده و داریم به حرفشون گوش میدیم؟! اینجوری کمتر زیر ذره بینیم و نمیفهمن نقشمون چیه!!

-در هر صورت من نمیتونم کلاس رقصو قبول کنم!

فرید-به درک...منم نمیتونم دختر جابجا کنم!

-عه...یکسره دست میذاری روی نقطه ضعف آدم!

فرید-همینه که هست...من نمیتونم دل پدر و مادرمو بشکنم...شاید تو دیگه نخوای برگردی پیششون ولی من قراره یه عمر پیششون باشم!

چه حس مسئولیتی...بهش نمیومد اینجوری باشه!!!

-خیلی خب...حالا کی باید بریم؟!

فرید-مگه پی اممو نخوندی؟! فردا ساعت یازده!

-بابا مگه کله پزیه؟!

فرید-ای بابا...طرف سرش شلوغه! این ساعتم به زور برامون گرفتن!!!

-ماشالا فتانه خانم خیلی مدرن هستنا!!!

فرید-هه خبر نداری شیرین بانو میخواد چه آشی برامون بپزه!!

این چرا از همه چی خبر داره ولی من نه؟!

-باب اسفنجیتو پوشیدی؟!

فرید-نه گذاشتمش برای جونور!!! سوغاتی موندگاریه!!!

گفتم این هیچ کاریو الکی نمیکنه!!!

-اگه ازین کارا کنی، من میدونم و تو!!

فرید-تهدید کردی؟! حالا که اینجوریه بگو خودش بیاد ببرتت!

-ای خدا...چرا منو نمیکشی؟!

فرید-سوال منم همینه!!

واقعا اگه بمیرم خیلی همه چی بهتره!

-آدرسو بفرست فردا میام!!

فرید-باشه نارین تاناکورا!!!!

-مرتیکه پوفیوز...اگه جی دراگونو برات جور کردم!!

فرید-جور نکن...خودم میرم یکی ازون هفتارو جور میکنم!

-جور کن...هه حالا انگار خیلی تحفه ان!!!

فرید-عه؟!

خدایا من اعصابم از دست جونیوره خرده چرا در مورد اون بدبختا اونجوری میگم؟!

اگه امشب بهم زنگ نزنه، توی وبتونم آبروشو میبرم...اصن وقتی که برم کره ابروهاشو کلا با تیغ میزنم!!!

فقط منتظرم ساعت دوازده بشه تا بکن در رو بشه جونیور و تا میتونم کتکش بزنم!

جکسون

این چند وقت انقدر همه چیز قر و قاطی شده که نمیشه حقو به هیچ کسی داد!!!

از طرفی یه دختر هجده ساله داره چیزایی رو تحمل میکنه که شاید کسی با دو برابر سن اون نتونه و از طرفیم این جونیوره که دیگه هیچی ازش نمونده...کسی که خیلی وقتا اگه مشکلی پیش میومد پا در میونی میکرد تا همه چیز حل بشه حالا مثل یه بچه رفتار میکرد و خودش میشد عامل بحثا و مشکلات!!!

از وقتی که تماسمون با نارین تموم شد، از خوابگاه گذاشته رفته...!!

همه خوابیده بودن...ولی من فکرم عجیب مشغول شده که آخرش چی میشه؟!

نارین خیالش راحت بود که ایندفعه دیگه میتونه بیاد...ظاهرا به نامزدش اعتماد کرده ولی اگه این اعتماد غلط باشه چی؟!

-مارک هیونگ؟!

مارک-ها؟! چی شده؟!

-خوابی؟!

مارک-آره!

-پس چرا جواب میدی؟!

مارک-مگه میتونم به عشقم جواب ندم؟!

-هیونگ اینجوری نگو...!!!

مارک-آیگوووو هنوزم باورم نمیشه که ازم میترسی!!!

-حالا اینارو ول کن...میخوام باهات حرف بزنم!!

مارک-خب بگو!

-خب بیا پایین که ببینمت...اینجوری حس میکنم دارم با یه تخته چوب که روبرومه حرف میزنم!!!

مارک-کلک کم کم داره ازم خوشت میادا!!!

-هیونگ نیا پایین...از همینجا باهات حرف میزنم!

مارک-خیلی خب...بگو!

-در مورد این پسره...خب میدونی نارین میگفت اسکیزوفرنی داره!!!

مارک-آره!

-من نگرانم...به نظرت درسته که بهش اعتماد کنیم؟!

مارک-نمیدونم ولی خب دکترا گفته بودن نارینم اسکیزوفرنی داره...ممکنه پریدم یه چیزی مثل نارین باشه!!!

-خب نارین خیلی فرق داره...همش دلشوره دارم!! اگه چیزی بشه جین یانگ از الانشم دیوونه تر میشه ها!!!

مارک-ظاهر پسره آدم حسابی بود! آیششش نصفه شبی منم نگران کردی!!

با صدای در فهمیدم که جونیور اومده...از اتاق رفتم بیرون که ببینم در چه حاله! هرچند اگه نبینمشم میتونم حدس بزنم!

-جین یانگا...خوبی؟!

جونیور-اوهوم!

-معلومه...یه زنگ به نارین بزن!

جونیور-چی بهش بگم؟!

-نمیدونم...ولی همیشه بهت گفتم اون یه دختره! خیلی احساساتی تره! اون خیلی نیاز داره که حداقل تو باشی که دلداریش بدی!

جونیور-جکسون نمیتونم ببینم به خاطر اینکه بیاد پیش من، داره ازدواج میکنه!

-ای بابا اینا که گفتن قبل ازدواج میان!

جونیور-خب حتی نمیتونم تا همین چند وقت رو هم به این پسره اعتماد کنم...اصن لجم میگیره نارین اینقدر باهاش راحته! خوبه؟! نمیتونم تحمل کنم!

-دلیل نمیشه که الان با نارینم لج کنی!!

جونیور-خب دوباره تو این شرایط یه حرفی بهش میزنم و ناراحتش میکنم!

-خیلی خب...برو!

بدون حرف دیگه ای رفت سمت اتاقش...!

فقط امیدوارم این دوران زودتر بگذره که کم کم هممون داریم دیوونه میشیم!

نارین

با بهت به خانم حدودا چهل و پنج ساله ای که جلومون وایساده بود نگاه میکردیم!

فرید-شما مربی رقصید؟!

خانمه-آره!

فک کنم رقصای دهه شصتی و اینا رو بهمون یاد بده...البته ظاهرش خیلی مدرنه!! به خصوص اون چسب روی دماغش!

خانمه-نمیدونم بهتون گفتن که من اصلا وقت ندارم یا نه...اگرم به حرف فتانه جون گوش دادم و بالاخره قبولتون کردم...

پریدم وسط حرفشو گفتم:

-به خاطر پیشنهاد دستمزدتون بوده؟!

یه نگاه تحقیر آمیز به سر تا پام کرد و گفت:

-به فتانه نمیومد همچین عروس بی ادبی بگیره!

فرید-شما به حرفشون گوش ندید شراره خانم...ما خیلی ممنونیم ازتون!

یه نگاه چپ چپی به فرید کردم و دوباره برگشتم سمت خانمه!

-خب میگفتید...به خاطر چی بود؟!

شراره-به خاطر دوستی قدیمی ای که با هم داریم!

آره تو گفتی و منم باور کردم...فتانه خانم با اون شعور و متانتش با توی ایکبیری دوسته؟!!!

شراره-خب حالا شروع میکنیم! هر کدومتون برقصید ببینم چجوریایید!

تمام لحظاتی که پیش اونا بودم و رقصیدم یادم اومد!

اون وقتایی که با تو پی امیا میرقصیدم...اون روزی که به مارک فکر کرده بودم و کهربا باعث شد اون هوامو داشته باشه! چقد باهام رقص تمرین کرد...حتی دلم برای اون روزی که به جای نایون رفتم رقصیدمم تنگ شده! یا اون موقع که تو چین با سهون رقصیدم...با سئوک و جی بی ایرانی میرقصیدم...به توایسیا رقص ایرانی یاد میدادم! حتی کل کلای رقص دخترونه ام با بم بم!!

هیچوقت با جونیور نرقصیدم...فقط روزایی که مست کردیم!

دیشب جواب نگرانیاشو بد دادم...به خصوص که جلوی همه ی پسرا اون حرفارو زدم!!

فرید-باز تو هپروتی؟! شروع کن دیگه...!

-شما فکر کن من هیچی رقص بلد نیستم...!

شراره-مگه میشه؟! اینجا لجبازی نداریم!

-لجبازی نیست...من بلد نیستم برقصم!

شراره-خیلی خب فرید جان...شما برقص!

ذلیل مرده با من که حرف میزنه انگار زن باباشم اونوقت همچین میگه فرید جان انگار دوست پسرشو دیده!!!

فرید-میخوایید از همون صفر شروع کنید به هردومون یاد بدید!!

شراره-خیلی خب! با چه آهنگی دوست دارید برقصید؟!

-کفتر کاکل به سر!!!

شراره-واقعا زوج رو مخی هستید!!!

-چرا؟! خب این آهنگو دوست دارم!!

فرید-آهنگ پر معناییه...منم موافقم!!!

شراره-خودم آهنگتونو انتخاب میکنم!!

اصلا برام مهم نبود که میخواد چیکار کنه!

ولی امیدوار بودم که کلافه بشه و قبول نکنه که باهامون کار کنه و کلا بساط این مسخره بازیا جمع بشه!!!

-اصلا بلدم برقصم!

شراره-عه؟! خوبه!

فک کنم اگه یه دور رقص go crazy تو پی امیا رو برم کلا بیخالم شه!!

آهنگ کلاغ دم سیاهو گذاشت...من نمیفهمم آخه با این آهنگ؟!

عب نداره هر چی خزتر بهتر!!!

فرید-هزار ماشالا...نارین جان نگفته بودی رقصای سرخپوستیم بلدی!

ای بی ادب...اگه یه روز اوپاهای تو پی امیمو ببینه فک کنم غش کنه...وایییی چقد دلم بغل تکیونو خواست! نارین خاک برسرت...تو خیر سرت یکیو دوست داری!

شراره-خوبه بدن نرمی داری...ولی خیلی سلیقه ات تو انتخاب رقص خوب نیست!

-هه تو به این میگی خوب؟!

فرید-بیا تعریفم بهت نیومده...!

-شما دو دقیقه ساکت باش!

شروع کرد به تمرین دادن...حرکتای خیلی ساده و ابتدایی! برام خنده دار بود که بخوام انجامشون بدم!!

-میگما آقا فرید خوبه میگفتی رقص بلد نیستی...الان عمه ی من داره قر میده؟!

شونه هاشو انداخت بالا و یه لبخند کج زد!!!

خدایا مردم قاطی دارنا!!!

-نمیشه یه رقص مدرنتر بریم؟!

فرید-آها یه چیزی تو مایه های رقص جونور گونه ای که رفتی؟!

هه فکر کرده رقص گات سونیاس!!!

-هه هه هه خندیدم!

شراره-چقد حرف میزنید شما دوتا!!!

هر دو ساکت شدیم و بهش نگاه کردیم...اگه حرف دیگه ای بزنیم میره چقلیمونو به فتانه بانو میکنه!!!

.

.

-اه اه چقد خسته کننده بود!!

فرید-ولی واقعا اون رقصی که اول رفتی خیلی داغون بود...حتما موزیک ویدئوهای این گوگولیارو بده ببینم!!!

-نخیرم...یهو ازشون خوشت میاد!!

یه نگاه بی تفاوت بهم کرد و ماشینو روشن کرد!

فرید-فتانه خانم دستور دادن بریم خونه ی ما...انگار مادر گرامیتونم اونجا تشریف دارن!

-دوباره چه خوابی برامون دیدن؟!

فرید-نمیدونم الان هر چی بهشون بگی، میگن ما فقط شما یه دونه بچه رو داریم!!!

-ای بابا...پاسپورت در چه حاله؟!

فرید-دختر یه لوبیا هم که میکاری باید چند وقت صبر کنی تا یه جوونه بزنه اونوقت توقع داری اون پاسپورت دو-سه روزه آماده شه؟!

-خب ویزا هم هست دیگه...ای بابا!!! دیر میشه!

فرید-خب به من چه؟!

-خیلی خب بابا!!!!

دلم میخواست یه سر برم کافه ی ابی...خیلی با حرفاش آرومم میکرد!

اون جونیور نامردم که دیروز زنگ نزد...ینی بلایی به سر ابروهاش بیارم که اون سرش ناپیدا...!

تا خواستم بازم غر بزنم، گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن!!

-وایییی جونیوره!

فرید-خب حالا!!!

گلومو صاف کردم و گفتم:

-منظورم اینه که دوباره زنگ زد...این پسر همش نگرانمه!!! هی من بهش میگم تو هیچ خطری نداریا ولی مگه گوش میده؟!

فرید-آها بله بله...خب جواب بده از نگرانی دربیاد!!

-صبر کن یه ذره دیرتر جواب بدم که فکر نکنه منتظرش بودم!

فرید-هه دعواتون شده؟!

-نخیر!

فرید-اینکارارو زوجایی که با هم دعوا کردن، میکنن!!

-اص الان جواب میدم!

فرید-نه تو رو خدا دیگه بذار قط کنه!!

-بله؟!

جونیور-نارینا؟!

با شنیدن صداش حس کردم دنیارو بهم دادن!

ولی باید سرسنگین رفتار کنم!

-کارم داری؟!

جونیور-میدونم ناراحتی!

-خب؟!

جونیور-خب دلم نمیخواد ناراحت بمونی!

-خب؟!

جونیور-واااااه! من بد رفتار کردم ولی تو که مثل من نباش...داری تلافی میکنی؟!

فرید-نگاه کن تو رو خدا...نیشش تا بناگوشش بازه! چی میگید بهم؟!

-عه هیسسس!

جونیور-صدای پرید بود؟!

-آره!

جونیور-آها باشه!! مراقب خودت باش!!

بنده خدا دیگه میترسه بهم حرف بزنه!

-تو هم مراقب خودت باش اوپا!!

جونیور-نارین ببخشید که میپرسم ولی الان کجایی؟!

باز شروع کرد!

-تو ماشین فرید...سوال بعدی رو نمیخواد بپرسی خودم میگم! داریم میریم خونشون! مامانامونم خونه ان، تنها نیستیم! خیالت راحت شد جین یانگ شی؟!

شروع کرد به خندیدن و گفت:

-ببخشید اگه خیلی اذیتت میکنم! اومدی کره هر بلایی دلت خواست سرم بیار...اصلا منو بزن!

-چشم...حتما وقتی که برسم اونجا از خجالتت در میام!!!

فرید-الوووو عروس حاج صولت رسیدیم...پیاده شو!!!

-اوپا فعلا باید برم!

جونیور-دیگه از دستم ناراحت نشیا!!!

-چشم!

از حرفاش خوشحال شدم ولی در هر صورت بازم که برم پیشش، اون ابروهای پاچه بزیشو نابود میکنم!

رفتیم توی خونشون و تا نشستم روی مبل مامانا شروع کردن!!!

فتانه خانم-چطور بود؟!

مامانم-فکر کنم خیلی کارشون خوب بشه چون نارین من عالی میرقصه!

متوجه نگاه فرید شدم که با حرص نگاهم میکرد...این مامان من نمیشه چیزی نگه؟!

فتانه خانم-خیلی خوبه پس من توقع دارم حسابی سنگ تموم بذاریدا!!!!

بدون هیچ حرفی بهشون نگاه میکردم...اینا چی میگن؟!

فتانه خانم پا شد رفت و بعد از چند دقیقه برگشت با کلی لباس تو دستش!

فتانه خانم-براتون وقت آتلیه گرفتم...بست منا (best man)و ساقدوشاتونو خودتون انتخاب کنید!

فرید-مامان جان اون لباسا از کجا اومده؟!

فتانه خانم-واااا ینی چی پسرم؟! ینی یه مادر اجازه نداره از چیز میزای پسرش برداره؟!

حس عجیبی بهم میگفت اون لباسایی که دستشه، یه سریاش برای خانم ایکسه...به خصوص که از توی چیز میزای فرید اینارو برداشته؟! احتمالا برای زمانی باشه که با اون دختره بوده...

یا خدا من لباسای کسی که الان فقط روحش مونده رو جرئت ندارم بپوشم!

هه ساقدوشم میخواد!!!

-دیگه چیکارا باید بکنیم؟!

مامانم-دیگه باید کم کم جهازتم ببریم بچینیم!

خنده داره...جهازی که فکر کنم خیلی چیزاشو ندیدم! البته به خودم قول دادم که یه کاناپه ی بنفش یاسی بخرم!!!

فتانه خانم-تازه کارت عروسیاتونم مونده...باید با هم برید انتخاب کنید!!!

فرید-اگه یه وقتی وقت نشد با هم بریم من سلیقه ی نارین جانو قبول دارم! نارین جان کارتارو تو بگیر...پولشم از بدهیت کم کن!

با این حرفش حس کردم که میخوام برم خفه اش کنم!!!

مامانم-بدهی؟!

فرید-هیچی مامان شیرین یه شوخی داریم با هم!!!

واییی خدا ببین چجوری خودشو تو دل همه میخواد جا کنه...نامرد خیلی باتجربس...خوب بلده چجوری رفتار کنه!

دارم برات... پسره ی کرمو!

.

.

با زنگ گوشیم از خواب پریدم...!

این چند وقته هر وقت که میخوابم روزی که جونیورو دوباره میبینم رو خواب میبینم...هر دفعه یه اتفاقی میفته...حتی توی یکیشون جونیور و نایون دست تو دست هم اومده بودن استقبالم!

گوشیمو جواب دادم:

-هان؟! چیه اول صبحی؟! باز فتانه بانو چه خوابی برامون دیده؟!

فرید-اوووو چته نارین تاناکورا؟! نکنه کارت عروسی جدیدتو دیدی که اینجوری رم کردی؟!

از چی حرف میزد؟! کارت عروسیو که من گرفته بودم...نکنه عوضش کرده؟!

-نمیفهمم چی میگی...من وسط یه ماجرای مهم بودم که بیدارم کردی!

فرید-چی؟! تو خواب؟! ماجرای مهم ینی چی؟!

وایییی خدا آخه چرا من باهاش اینجوری حرف میزنم؟!

-ینی...ولش کن!!

بعد چندین و چند وقت داشتم لحظه ی دیدن جونیورو قشنگ میدیدم...لامصب خیلی صحنه ی رمانتیکی بود!

-امروز باید چیکار کنیم؟!

فرید-ای بابا تو حواست به هیچی نیستا...امروز باید بریم آتلیه...!

خدایا با این چشای پف کرده پاشم برم مدل شم؟!

-خیلی خب...میای دنبالم؟!

فرید-نخیر...شما خودت میای!!!

-آیشششش تو چه نامزدی هستی؟!

فرید-برو بابا جوگیر...همینجوریشم این چند وقته از کل کار و زندگیم زدم!!!

-آخه شما پسر حاجیا کار و زندگیم دارید؟! نکنه به گشت و گذاراتونم میگید کار؟!

فرید-خیلی حرف میزنی...تا نیم ساعت دیگه اونجا نباشی میذارم میرما...!

-باشه بابا...اه اه انگار من گفتم مامان و بابات مجبورت کنن زن بگیری!!!

سریع حاضر شدم و رفتم صبونه بخورم که چشمم افتاد به پاکتی که روی میز بود!

-مامان این چیه؟!

مامانم-نمیدونم...امروز صبح آوردن!

-وااااا اونوقت بازش نکردی؟!

مامانم-نه...گفتن برای توئه!

عجب...چقدر امانت دار شدن!

بازش کردم و دیدم همون کارت عروسی ایه که خودم انتخاب کرده بودم...خب که چی؟!

بازش کردم و چشمم افتاد به اسما!!!

-من این فریدو میکشم!

مامانم-باز چی شده؟! 

-ببین اسم منو زده نارین تاناکورا!!!

مامانم-شوخی کرده شاید!!!

-ای بابا شما هم که اون هرکاری میکنه اصلا عین خیالتون نیست اونوقت خدا نکنه من یه کاری بکنم!!!

.

.

با حرص توی آتلیه نگاهش میکردم که با بست منای محترمش هر هر میگفتن و میخندیدن!!

رفتم پیشش وایسادم و آروم گفتم:

-اون کارت عروسی چی بود؟!

فرید-عزیزم هر چی عوض داره گله نداره...پریروز خودت چیکار کردی؟!

-خب من حقیقتو نوشتم...مگه اسم تو مرتیکه پوفیوز نیست؟!

فرید-خب پس منم حقیقتو نوشتم چرا ناراحتی؟! برو نارین تاناکورا زودتر حاضر شو!!!

-شاختو میشکنم آقا فرید!!

یکی از دوستاش-نگاه کن چه جوری دل میدن و قلوه میگیرن!!!

فرید-داداش وایسا خودتم میبینیم که چجوری با عیال محترم رفتار میکنی!

بی هیچ توجهی رفتم سمت دوستای خودم...!

سنا-چی میگفتین کلک؟!

با حرص گفتم:

-حرفای عاشقونه...!

فرید-خیلی لطف کردید اومدید...فقط فاطی خوشگله کدومتونه؟!

مهتاب-فاطی خوشگله؟!

فرید-گفتن یکیتون خیلی خوشگلید!!

سنا-خب شما اگه دقت کنی متوجه این همه زیبایی ما سه تا میتونید بشید...جوری میگی که انگار چشماتون باهاتون نیست!

فرید-من اینجا فقط حاج خانم خودمو میبینم!

بچه پررو حالا خوبه عین جغدم چشم ازشون برنمیداشت!!!

-اینم تلافی اسمیه که برای جواد همه جا گذاشتم؟! من گفتم دوستم فاطیه؟!

فرید-این چه حرفیه حاج خانم؟! من واقعا فکر کردم اسمشون فاطی باشه!!!

-آها باشه باشه! راستی جواد همه جا چرا جز بست منا نیست؟! دلش نیومد بیاد توی این برنامه ها؟!

چهره اش رفت تو هم و گفت:

-سهیل خان ترکیه هستن!!!

-آها راستی قرار بود حالا حالا ها هم نیاد!!! این قورباغه باد شده هاییم که آوردی بد نیستن...فقط اون وسطیه نمیتونه چسب دماغشو بکنه؟!

فرید-چسبش اذیتت میکنه؟!

رعنا-ماشالا نسبت به قبلا خیلی با هم خوب شدیدا...با هم حرف میزنید!!!

یه نگاه به رعنا انداختم و نفسمو صدادار دادم بیرون!

اگه قرار نبود این ببرتم پیش جونیور، حتی جواب سلامشم نمیدادم!

-ولی حاج آقا اون دوستت که اون گوشه وایساده خوبه ها...راستی افلاطون کوش؟! اونم دوستته ها...تازه دوست منم هست! خب اونم میگفتی بیاد!!!

دوباره چهره اش جدی شد و گفت:

-اون خیلی اینجور جاها نمیاد!!

دیگه کم کم دارم مطمئن میشم که یه چیزایی بین این دو تا بوده...عشق یه طرفه چه میکنه با آدم!!!

بعضی وقتا واقعا دوست دارم بدونم تو زندگیش چه خبره...چرا همجنسباز شده؟! چرا اسکیزوفرنی داره؟! خانم ایکس کیه؟!

ولی خب تا وقتی که اینا به من ربطی ندارن، بهتره هیچیم نپرسم!!

-بریم آماده شیم؟!

مهتاب-آره بریم که ما کارامون بیشتره!!!

لباسامون خیلی خوشگل بودن...خانم ایکس توی انتخاب لباس خیلی خوب بوده...!

یه تیپمون دامنا و شلوارای لی روشن بودن با پیرهن سفید و بند هیکل!

ست جالبی بود...معلوم بود ایده پشت این لباسا بوده!!!

وقتی که آماده شدیم، پسرا رو که دیدم دیگه میخواستم غش کنم...کم توی کره از دست تیپای اونا یکسره از روی زمین جمعم میکردن حالا اینجا هم باید یکی بیاد جمعم کنه!

فرید-حاج خانم حیا کن!!

آروم گفتم:

-فقط داشتم تصور میکردم که این لباسا چقد به جونیور من بیشتر میان!!!

فرید-باشه تو راست میگی!!!

بالاخره رفتیم برای عکاسی و از اول تا آخر من و دوستام فیگورای فانتزی میگرفتیم و به هزار روش قلب درست میکردیم و پسرا خیلی سعی میکردن قیافه ی جدی ای به خودشون بگیرن!

عکاس-میخوایید یکم با هم هماهنگ باشید؟! حالا گفتم هر فیگوری که دوست دارید بگیرید ولی نه اینکه دخترا یه استایل جدا باشن و پسرا هم یه چیز دیگه!!!

فرید-حاج خانم، یکم سنگینتر باشید!

-وااااا من دوست ندارم عکسام اینقدر یبس باشن!!! شما مثل ما باشید!

اون دوست چسب دماغیش گفت:

-داداش خب بیا مثل اونا باشیم!!!

فرید-از دست خانوما...خب باشه چیکار کنیم؟!

ایشششش طرف با اینکه همجنسبازه ولی چه نقشی بازی میکنه ها...داره کم کم باورم میشه که عیالشم!

دستمو بردم بالای سرمو گفتم:

-دستتو مثل من کن تا با هم یه قلب درست کنیم!!!

یاد عکسایی که با پسرا گرفتم افتادم...یه فیگور قلب دار با یکیشون گرفته بودم!!!

رعنا-واییی چه رمانتیک میشه!

سنا-اونوقت ما چیکار کنیم؟!

-پسرا بغل فرید وایسن و شما ها هم پیش من و با دستاتون قلب درست کنید!!!

همینجوری دونه دونه فیگورایی که با پسرا گرفته بودمو دوباره الان با اینا گرفتم!!!

به جز فیگور خودم و جونیور...چقد دلم براش تنگ شده بود...هنوز خودمم باورم نمیشه که الان تا این حد ازش دور شدم و دارم با یکی دیگه همه ی این چیزا رو تجربه میکنم!!!

هیچ کدوم اینارو بهش نگفتم...بازم میخواد نگران باشه و غر بزنه!!!

ولی الان دیگه حتی راضی شدم که یه بار دیگه حداقل دستاشو بگیرم! فقط منتظرم بگذره...

قرار شد فرید من و دوستامو برسونه...نامرد جلوی دیگران وانمود میکنه خیلی هوامو داره اونوقت صبح مجبورم کرد خودم تا اینجا بیام!!!

منم نامردی نکردم و پامو که گذاشتم توی ماشین داشبوردشو باز کردم و از شکلاتاش برداشتم به دوستامم دادم...زیر زیرکی حرص میخورد ولی لبخند میزد و حتی میگفت نوش جان!!!!

-فرید اون قضیهه چی شد؟! آماده شده؟!

فرید-آره...الان رفته برای مرحله بعدی...اونم تا چند روز دیگه حله!

-آها صحیح است صحیح است!

مهتاب-نگاه کن تو رو خدا چه رمزی حرف میزنن!!!

-بله دیگه همه چیو که نمیشه گفت!

خدا رو شکر حالا با همه ی این پررو بازیایی که برای هم درمیاریم، سر این قضیه ی پاسپورت و اینا لج نمیکنه...

لحظه شماری میکنم برای چند روز دیگه...ینی دوباره جونیورو میبینم؟!

نظرات 13 + ارسال نظر
parisa193 چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 19:10

هوهوووووووووو
میشه گات سون رو ول کنی چندتا فیک از فرید بنویسی

هرکاری میکنی بکن ... فقط ما رو تو خماری فرید نزار

خیلی خوبه هفته ایی 2 قسمت ... مرررررررسی

Zahra-boice چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 15:03

خیلی خووووب مینویسی
من نسبت این اقا فرید یکم کنجکاو ونگرانم!
بچه بدی نیستا ولی خو ! کلهم قضیه این فرید و خانم ایکس و اسکیزوفرنیو سهیل و..!! یکم گیج کنندس!!
مهم این این دوتا کفتر اخر بهم برسن
مارکسون *_*

ممنون امشب منتظریم

Maryam MHB سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 21:46

یه حسی بهم میگه فرید عاشق نارین میشه.

Mimi سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 00:05

Farid kheyli bahal shode haha bichare junior gona daran

محدثه دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 22:25

وای من قسمت قبلی رو نخونده بودم چقد خنده دار بود ترکیدم از خنده واقعا این ایده ها از کجا به ذهنت میرسه

shamim دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 21:24

واااایییی عااالیی بووود..نکنه فرید عاشق نارین شده؟؟؟ ❤❤❤حس میکنم موقعی که اینا برسن کره فرید یجوری لج جونیورو در بیاره که جونیور از نارین بدش بیاد.. ولی خداااا نکنهههه!!!

Liry دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 20:23

مثل همیشه عالی بود!
ایده ی m.r BDR هم خیلی باحال و خنده دار بود..
اگه میشه واسه اون خانوم ایکس یه راهنمایی کنید...ما خیلی کنجکاوی!♥

fateme_7244 دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 19:54

عالی مثل همیشه#^_^#
عاغا فرید هرکار خوبی هم بکنه دلم میخواد خفش کنم
نمیدونم چرا واقعا
فقط من اینجوریم عایا؟؟
اینو دیدم یادم به جونیور افتاد چون کنار
چشماش ستاره داره ... ⇦ *^▁^*
خخخ
خسته نباشی ♥♡

محدثه دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 16:04

من احساس میکنم فرید یه آدم بامعرفت باشه یک نفر که هرچقدر بگذره طرفداراش بیشتر میشن

sama دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 01:23

من طاقتم تموم شده فقط میخام داستان تموم شه واینکه دوس دارم از شخصیت فرید بیشتر بدونم منظورم زندگیه شخصیشه....ودرکل عاالی بود مرسی ..

لیلی دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 00:26

داری نگرانم میکنی !!!
مطمئنم اینا به هم وابسته میشن . اونوقت چی ؟؟؟؟؟
اخ من جیگر اون مارکو بخورم که نمیتونه جواب عشقشو نده ... جکسون مهربونم از پهنا تو حلقم ... بازوهاش گیر نکنه یه وقت !!!
امیدوارم زودی بتونه بره ... اما هنوز امید دارم حاج به ام خودش بزاره نارین بره ... تا بعدا تناا نباشه ... خو این حاج بهرام خودش پاشه باهاش بره تا ببینه همه چی راسته و چه جایگاهی داره نارینش ...
دومااااااد خوشگلشم ببینه و همه چی اینجوری خوب شه ...
ای کاااااااشششش !!!
مرسی عزیزم . نه خسته ...

farli دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 00:24

عالی بود فرید خیلی می دوست

KIMFATIMA یکشنبه 25 مهر 1395 ساعت 23:59

long time no comments این فرید چه نقشه ای تو کلشه؟نکنه عاشق نارین دشده؟بیچاره جونیور ابرپ به این خوبی کجاش پاچست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد