THIS IS G.O.T.7

THIS IS G.O.T.7

GOT7's Fanfics
THIS IS G.O.T.7

THIS IS G.O.T.7

GOT7's Fanfics

wolfs پارت 88

 

 دانای کل

مینهو بعد از فرار جونیور و جکسون در نقطه ظن دادستان و یونگ دو بود...اون شب تمام تلاشش بر این بود که دیرترین وقت ممکن خبر رو بهشون بده که قدرت هر عکس العملی رو ازشون بگیره...

فلش بک

دکتر خصوصی مینهو بالای سرش بود و سعی میکرد فارق از توجه به ناله ها و عربده های مینهو سریع تیرها رو از پاهاش خارج کنه تا آسیب و خونریزی بیشتر از این نشه...

مینهو اما با چشمای بسته گریه میکرد و زجه میزد بخاطر جین یانگی که نخواسته بود از بین ببرتش...قلبا از این بابت خوشحال بود...فهمیده بود که جین یانگ ورای اشتباهاتش بهش تکیه کرده بود و جور دیگه ای جز دشمن بهش نگاه کرده...ولی از طرفی هم داغ گناهی که در حقش کرده بود تا ابد رو پیشونیش بود و لحظه ای نمیتونست بدون عذاب وجدان زندگی کنه...دقیقا مثل احساسی که نسبت به آیرین داشت...

دو ساعتی از عمل کوچیکی که روی پاش انجام شده بود میگذشت...حالا هر دو پاش تو گچ بود!!!!

-قربان تلفن...

مینهو-کیه؟!

-آقای یو هیون...

لبخند محسوسی رو لبش نشست...یو هیون تنها واژه ای بود که هنوز هم براش معنای رفاقت میداد...

مینهو-بله؟!

یو هیون-تو که هنوز زنده ای!!!!

مینهو-حداقل قبل گفتن این جمله خوشحالی تو صدات رو کنترل کن!!!!

یو هیون-این تویی که فکر میکنی بودنت واسم مهمه!!!!

مینهو-اگه نیست چرا زنگ زدی؟!

کمی سکوت...

یو هیون-مینهو...تو دردسر میوفتی!!!چر اینکار رو کردی؟!میدونم تو خیلی از کثافت کاریا هیچ رد پایی نداری ولی اونا ولت نمیکنن...

مینهو-هر چیزی یه تاوانی داره!!!در ضمن من الان تو و جین یانگ رو دارم!!!!

یو هیون-چرا هنوز عمارتی؟!

مینهو-من کی اهل فرار بودم؟!باید زنگ بزنم بیان اینجا تا متوجه بشن چی شده!!!!بعدش حالا یه فکری میکنم!!!!

یو هیون-لعنتی...لعنتییییی...اون آیرین لعنتی!!!!اگه انقدر بیخود مظلوم نبود اینهمه بلا سرمون نمیومد...

مینهو-پسر جیمز آدم قوی ایه!!!!مثل خودش نیست...خوبه که الان کنار اونی...بودنت کنار  جیمز خیلی میکشیدت پایین...

یو هیون-فرق تو و جیمز چی بود؟!

مینهو-اینکه من عاشق یه فرشته شدم و اون عاشق یه شیطان!!!!

یو هیون-ولی اون تو عشقش نسبت به شیطانش راسخ تر بود تا تو نسبت به فرشته ات!!!!

مینهو-کاش هیچوقت من و تو عاشق یه نفر نمیشدیم...شاید اون موقع تو نمیرفتی...شاید اگه کنارم میموندی خیلی اتفاقا نمیوفتاد!!!!

یو هیون-مهم انتخاب آیرین بود...اون تو رو انتخاب کرد ولی تو تنهاش گذاشتی!!!!من رفتم ولی نه واسه اینکه نمیتونستم تو و آیرین رو کنار هم ببینم...رفتم چون میدونستم تو سختته من رو کنار خودت ببینی وقتی که میدونستی یه زمان تو دلم چه خبر بوده...

مینهو-اگه دوباره به عقب برگردم نمیدونم چکار میکنم ولی قطعا به نگه داشتنت بیشتر فکر میکنم!!!!باید برم...دیرتر خبر بدم واسم شر میشه...

دیگه منتظر حرفی نموند و تماس رو قطع کرد...

این یه حقیقت بود که مینهو و یوهیون هر دو عاشق آیرین شده بودن...یوهیون وقتی متوجه احساس مینهو شد کنار کشید...از بچگی همینطور بودن...واسه خوشحالی هم خیلی کارا میکردن...ولی شاید این از خود گذشتگی اشتباه ترین تصمیم بود...بخاطر آسایششون ازشون دور شد ولی نمیدونست رفیق متکیش،به بودنش احتیاج داره و تو نبودش ممکنه تصمیمات اشتباهی بگیره!!!

بعد از با خبر شدن یونگ دو و دادستان ونگ تو کمتر از نیم ساعت هر دوشون به عمارت اومدن...

شاید هر دو به مینهو شک داشتن چون از همون اول هم کار خودش رو میکرد و مطیع نبود ولی شواهد و اون چیزی که اتفاق افتاده بود مینهو رو از جایگاه ظن و محکومیت خارج میکرد!!!!

یونگ دو-آخرش از پس دو تا بچه برنیومدی!!!

مینهو-یادت نره که یکی از اون دو تا بچه تخم حروم این بوده!!!

و به دادستان اشاره کرد...

دادستان-این بچه همه جا مخله!!!!همون اول باید میذاشتم بیوفته زندان آب خنک بخوره ولی...

مینهو-ولی چی؟!ترسیدی وجهه دادستان ونگ درستکار با داشتن یه پسر خلافکار خراب شه؟!

دادستان-زبونت رو نگه دار...الان وقت زخم زدن نیست...نمیتونن هیچ اقدامی راجب دزدیدن جکسون بکنن چون اونوقت ما هم جریان دزدی از شبکه رو پیش میکشیم...

یونگ دو-اگه مدارکی که افشا شده رو به شبکه نسبت بدن چی؟!

دادستان-از اون مدارک چی برمیاد؟!فقط محکومیت دختر سرهنگ لی...بنظرت این کار منطقیه؟!

یونگ دو-چیزی که مشخصه اینه که دارن یه کارایی میکنن و خیلیا پشت این قضیه هستن!!!حالا میفهمم کار پسر جیمز هم یه انتقام بچگانه نبوده!!!باید حواسمون رو جمع کنیم!!!!

مینهو-بالاخره وقتش رسید!!!!کی فکرش رو میکرد دادستان؟!هم خون خودت بشه بلای جونت!!!!حالا چی؟!چه نسخه ای میپیچی؟!گمونم ونگ کوچک میخواد دوران ونگ کبیر رو به سر بیاره!!!!

دادستان یقه مینهو رو گرفت و بالا کشیدش...از این کارش صورت مینهو از درد کمی جمع شد ولی سعی کرد لبخندش رو حفظ کنه...

دادستان-فکر میکنی نمیدونم با اون بچه حروم زاده دستت تو یه کاسه است و به اون طرفیا کمک میکنی؟!حیف که کوچک ترین مدرکی نیست...توی آشغال با اون رفیق وکیلت خوب بلدید چیکار کنید!!!

مینهو خیلی خشن دست دادستان رو پس زد...

مینهو-پاتو از گلیمت درازتر نکن...یادت رفته من کیم؟!فکر میکنی اگه مدرکی هم داشتی میتونستی غلطی بکنی؟!میخوای همین الان خودم مدرک بدم دستت ببینم تا کجا میتونی پیش بری؟!

دادستان-باید همون ده سال پیش از سر راه ورت میداشتم...

مینهو-همون موقعش هم نمیتونستی!!!خوب میدونی که اعتباری که اسم مینهو به صورت مخفی و نامحسوس داره هیچکدوم از شما نداشتید...خوب میدونی که خیلی جاها با اعتبار اسم من کارتون پیش رفت...گویا لازمه براتون یادآوری کنم مینهویی که رو به روتون نشسته چه اسم فامیلی رو یدک میکشه!!!!شماها همتون اسمتون تو خیلی از قضایا گیره ولی من چی؟!نهایت کاری که تونستید بکنید این بود که اسمم رو محکوم کردید تا چندوقت زندان بمونم؟!اونم از ترستون بود...یونگ دو رو با هویت جعلی و منو با هویت اصلی انداختید زندان که چی؟! اگه همین الان استعلام بگیرید هیچ جا اثری از زندان بودن من نیست در صورتی که همه ی اونایی که باید میدونن که یونگ دو با هویت جعلی محکوم شده!!!

یونگ دو با عصبانیت دندوناش رو روی هم میکشید...

یونگ دو-اونم از لطف تو بود این قضیه همه گیر شد...

مینهو-واستون لازم بود که بدونید با من نباید در بیوفتید...

دادستان-بحث رو تمومش کنید...این نمایش قدرت مینهو چیزیه که این بیست سال تحملش کردیم...دیگه باید عادی شده باشه واسمون...

مینهو-سعی کنید هیچوقت عادی نشه...آجوما برای پذیرایی از آقایون نوشیدنی سرو کن...

بعد از چند دقیقه سکوت بحثشون راه جدیدی گرفت...

یونگ دو-بحثای بی فایده رو بذارید کنار...فروشنده های داخلی ما چندوقتی بود که بخاطر پا گرفتن سو جی ساب به مشکل برخورده بودن...اولین بار نبود کسی پا میگرفت و بازار رو قبضه میکرد...از سر راه برداشتن همشون واسمون مثل آب خوردن بود ولی اون لعنتی...اون افتضاحی که سر اون انفجار شد و اسممون رو لجنمال کرد نشون داد که سو جی ساب قدرتمند وارد شده...بعد از اون نمایش قدرت که حمله ما رو با یه ضد حمله عجیب جواب داد تقریبا بازار داخلی رو از ما گرفت....امید ما به نارین و جو وون بود که اونا هم...ولی چیزی که مشکوکه آمادگی عجیب سو جی ساب برای جایگزین نارین و جو وون شدن تو معاملات خارجی بود...قبلا با خودم فکر میکردم این دکتر دیوونه صرفا کلی آشنا داره و پول...ولی الان با اتفاقاتی که اخیرا افتاده میبینم این مسائل تصادفی نیست...قطعا سو جی ساب یه ربطی به اون طرفیا داره...تیم قوی ای شدن!!ظاهرا یه کمپانی نو پا که پسر یه سرمایه دار راه انداخته و الان درگیر شایعات نیتیزنا هستن ولی در باطن یه باند عظیم و قوی!!!از روز اول ما رو از همه چیز پرت کردن...تیمی که تشکیل دادن عجیب قدرتمند و سیاست مداره...وکیل چو،نام گونگ مین،سو جی ساب،سرهنگ لی و خیلی کسایی که ما هنوز متوجهشون نشدیم...یجورایی مطمئنم محکومیت مارک به همین سادگیا هم نخواهد بود...

مینهو که با شنیدن اسم سو جی ساب حسابی گوشاش تیز شده بود از چیزایی که میشنید هم نگران شد و هم خوشحال...نگران از این بابت که بالاخره اینا فهمیدن اونور چه خبره و خوشحال از این جهت که نمیدونن در مورد قضیه مارک اونا فعلا دستشون خالیه!!!!

دادستان-و نهایت تمام این داستانایی که چیدی اینه که ما الان از لحاظ مالی تو بحرانیم...

مینهو-نه تنها مالی که اگه این تئوری ها درست باشه خیلی زود اونا این داستان رو با یه پایان خوش واسه خودشون و پایان تلخ واسه ما تموم میکنن...

دادستان-نه تا وقتی که من هستم!!!!یونگ دو ازامشب تمام حواست باید معطوف سو جی ساب باشه!!!!از سر راه برداشتنش به ما کمکی نمیکنه....باید زمین بزنیمش...باید گیرش بندازیم!!!

یونگ دو-نارا!!!!دختر یکی از بچه های قدیم خودمون که بعد از حذف شدنش به خدمت یکی از بچه ها دراومد الان پیش جی سابه!!اول فکر میکردم صرف زیباییش جی ساب طالبش شده ولی الان مطمئنم که بخاطر برادر نارا بوده...جی بی یکی از اونایی که با اوناست...شاید بشه از اون دختر  استفاده ای کرد...

دادستان-بکشیدش...

نگاه مینهو عجیب رنگ ترس گرفت...

دادستان-جوری بکشیدش و صحنه سازی کنید که انگار کار جی ساب بوده...هیچ چیزی مثل یه اختلاف درون سازمانی نمیتونه از بین ببرتشون...مخصوصا که اگه پای قطب اقتصادی گروه درمیون باشه...

بعد روش رو برگردوند سمت مینهو و ادامه داد...

دادستان-میدونی که اگه این حرف از اینجا درز پیدا کنه کسی جز تو مظنون نیست؟!تیر خلاص خودت رو نزن...

مینهو سریعا یه پوزخند نشوند گوشه لبش...

مینهو-من اعتبارم رو به خاطر یه هرزه که دست به دست میشه خدشه دار نمیکنم...

یونگ دو-دادستان بنظر تو این بهترین راهه؟!

دادستان-آره...ولی چیزی که مهمه زمان بندیه!!!و کاری که من میکنم اینه:منحرف کردن افکار عمومی از سمت خودمون...پس فردا دادگاه اون دوتا جوجه گی هستش...خودم دادستانیش رو به عهده میگیرم...تو گذشتشون چیزی از زیر مجموعه های بلو بار به چشمم خورد...میشه با یکم بازی با کلمات جرمشون رو خیلی بزرگ تر از اون چیزی که باید نشون داد...تا اون موقع شماها کاری نمیکنید...بعد از این دادگاه من یه مصاحبه مطبوعاتی میذارم و پرونده جکسون رو به صورت علنی اعلام میکنم...با شرمندگی تمام میگم که موقع تحقیق در مورد اون دو تا جوون به بعضی مسائل برخوردم که متوجه جرم پسرم شدم و الان برای عذرخواهی از تمام مردم بابت اینکه تا الان این جرم مخفی شده بود اونم از طرف پسر خودم،خودم دادستانی پروندش رو به عهده میگیرم...

قهقهه ی کثیفی زد و ادامه داد...

دادستان-سناریوی تلخ و تاثیر گذاریه نه؟!احتمالا تیتر تمام سایتا و روزنامه های خبری بشه "پدری که در پس سالیان دراز خدمت شرافتمندانه به خاطر پسر ناخلفش سرش را پایین انداخت"...تاثیر گذاره نه؟!اونا تماما مشغول این پرونده کذایی میشن...مخصوصا که هجوم خبرگذاری ها رو هم دارن...تو این زمان باید او دختر رو از سر راه برداری...بامب!!!یه بلای آسمونی که معلوم نیست از کجا نازل شد و سو جی ساب قهرمانشون رو به یه خائن هوسباز تبدیل کرد که بعد از تجاوز به اون دختر،تو مستی کشتش!!!!

یونگ دو-گاهی اوقات اونقدر کثیف و بی رحم میشی که حتی خود من هم ازت میترسم...ولی این سناریوی قتلی که نوشتی عملی کردنش کمی سخته!!!!

دادستان-نیست...اتفاقا مفرح هم هست...قبل ازینکه دختر رو از بین ببری یه کیفی هم کردی باهاش!!!!بده؟!خوب میدونم از این چیزا خیلی خوشت میاد!!!!!

مینهو-میدونید که حق ندارید پای من رو به این کثافت کاریا بکشید؟!فقط در عجبم تو که به پسرت رحم نمیکنی این یونگ دوی احمق چجوری میتونه روت حساب باز کنه!!!

دادستان-نمیتونه...قطعا نمیتونه...ماهایی که اینجاییم هیچکدوم روی هم حسابی باز نمیکنیم...صرفا گاهی بحث ترس وسطه و گاهی بحث منفعت!!!!اوه راستی اون پسره مارک هم نباید از خواب بیدار شه!!!!باید یکی رو بفرستید براش لالایی بخونه...

یونگ دو-خودت دیدی که یکی عجیب طالب زنده موندن پسرست...کسی که خواستار زنده موندنش شده اونقدری بوده که ما با هیچ ترفند و تهدیدی نتونستیم نظر رئیس بیمارستان و کادر پزشکی رو عوض کنیم!!!!

دادستان-با پول راضیشون کن...

یونگ دو-میدونی که از لحاظ مالی تو وضعیت جالبی نیستم...در وسع وضعیت حال مبلغ پیشنهاد دادیم که البته اصلا مبلغ کمی نبود ولی گویا در مقابل اون شخص ناشناس پیشنهاد ما خیلی ناچیز بوده!!!!

دادستان با عصبانیت لیوانی که دستش بود رو پرت کرد...مینهو راضی از تاثیری که روی رئیس بیمارستان گذاشته بود به دست و پا زدنشون نگاه میکرد...

دادستان-بسیار خب...وایمیسیم تا بهوش بیاد!!!!من اگه تصمیم بگیرم کسی رو محکوم کنم قطعا این کار رو خواهم کرد...باید برم سراغ اون پسره سونگجه!!!!

مینهو-همونی که یکی از بارای یونگ دو دستشه؟!پس سونگجه ای که اسمش تو پرونده پسرت هست اونه!!!!

دادستان نگاه مشکوکی بهش انداخت...

دادستان-اسم سونگجه هیچ جا نبوده و نیست...تو اینو از کجا میدونی؟!

مینهو-اون چیزی که مینهو رو مینهو کرده دونستن خیلی چیزاییه که خیلیا نمیدونن!!!وضعیتمو مگه نمیبینید؟!برید جلستونو جای دیگه بگیرید...بالاخره بعد از چندوقت آرامش به این عمارت برگشت...هرچند که بهاش سنگین بود...

و به پاهاش اشاره کرد...

یونگ دو و دادستان کمی باقی چیزها رو هماهنگ کردن و رفتن...

مینهو موند و دنیای بدون جین یانگ خودش...فکر نمیکرد این عمارت کوفتی بدون جین یانگ تا این حد خفه کننده باشه...به یکی از خدمتکارا گفت که میخواد استراحت کنه...با کمک ویلچر بردنش طبقه بالا...بهشون اشاره کرد برن....

از جلوی اتاق خودش رد شد و رفت تو اتاق جین یانگ...

مینهو-پسر تو نبودت این اتاق چه جهنمیه!!!!

ویلچر رو برد کنار میزش...روی میز کمی خرت و پرت بود و چند تا کتاب...آخرین کتابی که داشت میخوند جاودانگی میلان کوندرا بود...

مینهو-همیشه تو انتخاب کتاب خاص بودی...

سطحی ورقش زد...نشونه جونیور تو صفحه صد بود...

مینهو-پس تا اینجاشو خونده بودی!!!

به ورقه نشونه نگاه کرد...روش چیزی نوشته بود...

"انقدر سردرگمم که باید هر صفحه رو چندبار بخونم!!!جین یانگ تو چته؟!"

یه لبخند اومد گوشه لب مینهو...دیگه الان میتونست حدس بزنه جونیور چش بوده!!!!

با هزار زحمت خودش رو از روی ویلچر کشوند روی تخت جونیور...

به سقف زل زده بود...

حس میکرد اثر آرامبخشا داره از بین میره ولی اون چیزی که واسش اهمیت داشت دردش نبود،اتفاقای پیش رو بود...دادستان خیلی علنی تهدید کرده بود که اگه چیزی لو بره مشخصه که همه چیز از طرف مینهو آب خورده...

حالا یه دو راهی بود...یا قید همه چیز رو میزد و همه چیز رو به اونور خبر میداد یا سکوت میکرد و...قطعا سکوت انتخابش نبود ولی اینو مطمئن بود که اگه خودش تو جایگاه شک اونا قرار بگیره اونوقت نمیتونه خیلی کارا رو بکنه و در واقع خیلی از کوپن هاش رو میبازه!!!!اگه مارک زودتر به هوش میومد شاید وضع بهتر بود...نگرانی عمده مینهو برای مارک بود...هرچند که با حرفای امشب باید خیلی بیشتر از اینا حواسش رو جمع میکرد...

مینهو-جین یانگ کاش بودی...کاش بودی و با اون پررو بازیات و رک بودنت تکلیف منو مشخص میکردی!!!!اگه بهتون بگم قدرت و نفوذ الانم رو از دست میدم و نمیتونم خیلی از کارا رو واستون بکنم....اگر نگم و خودتون با این مسائل مواجه شید میتونید باهاش مقابله کنید؟!من باید چیکار کنم؟!...

ترجیح داد یکم ذهنش رو ببره به گذشته...به بودن های جین یانگ فکر کنه تا کمی فکرش سبک شه...تصمیم گرفت فردا به خیلی چیزا فکر کنه...با مرور خاطرات یواش یواش خواب چشماش رو با خودش برد...

نظرات 12 + ارسال نظر
Maryam یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 14:46

کم کم دلم داره واسه مینهو میسوزه... وجکسون... تو بد دردسری افتاد

Fateme سه‌شنبه 29 تیر 1395 ساعت 01:45

خاک تو سر این دادستان امیدوارم آخر داستان تیکه تیکش کنی مریم قول بده
بمیرم واسه مینهو چقد تنها شد عزیییزم
مارک در به در به هوش بیا دیگه اه
مرسییییی این فیک محشره

خخخخخ این ترمیناتور مگه تیکه تیکه هم میشه؟!
خواهش میکنم گلم!

Negin دوشنبه 28 تیر 1395 ساعت 16:17

سلام
تو چه کرد؟؟
همه رو دیوونه کردی!!
عروسکی شونه کردی!!
خیلی قشنگ بود این قسمت
داره هیجانی میشه...
خسته نباشی و موفق باشی

سلام عزیزم
نه دم اسبی شونه کردم!
ممونم عزیزم سلامت باشی!

parya got7 یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 22:55

عالی بود
مریم می خوام از کانال لفت بدم اگه خواستی دوباره داستانو تو کانال بزاری لطفا بگو

نه تو کانال فقط خبر میدم که داستان گذاشته شده!

Mahsa.JY یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 19:02

سلاااام خسته نباشییی....
وای مینهوش خلی بدبخ شده جگرم کباب شد براش
من نه که یکله خوندم قسمتای قبلو ، تو جاهای حساس سریع میرفتم پارت بعد ، بعد الان که باید صبر کنم تا پارت بعدو بزاری خیلی خفقان آوره برام :|
رابطه مینهو و یوهیونو خیلی دوس دارم جالبه....دیالوگا چ خوبه .... دادستان ونگ چقد آشغاله -_-
یه حسی بهم میگه مینهو خودشو توو دردسر بزرگتری میندازه ...
تنکیووو

سلام عزیزم
سلامت باشی!
آخی عزیزم...خودمم هروقت قیک دنبال میکنم همینجوریم!!
آره خیلی رفیق بودن باهم!!!

Zahra-boice یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 17:33

به به مررریم جوووونی
چه میکنی با دل ما!
مرتیکه نره خر حالا خوبه پسر خودشه بچشه هم خونشه بیشههوررررخررر
کثافت عجبم زرنگه!چه نقشه پلیدانه ایم کشید
بره زیر تریلیییی هیجده چرخ ایشالا!
اوووخیییی...این مینهو چه خوف شده هاااا .. تصمیم سختیه ولی امیدوارم گند نزنه به کارای بچه هااا ...یکم از هوش اون داداستان خرو اگه داشته باشه یه راهی پیدا میکنه..
ماااارکی پااااشو دیگهههه...
طفلک جی بی تازه خواهرشو پیدا کرده ...ناااامررردیه اگه اون بلا سرش بیاد..
خیلی هیجان موج میزنه تو فیکت ..دمت گرم موووورررسی
منتظرادامه هستیم با اشتیاق

اصن من نمیفهمم مگه میشه کسی از اطرافیان جکسون باشه و بخواد اینقدر نسبت بهش بی رحم باشه؟!
مینهو عالیه!!! خوشحالم که دیگه بهش فحش نمیدن!!
این مارکم داره ناز میکنه ها!!!!
خواهش میکنم عزیزم!

Leily یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 01:57

وااااااای من چه منحرفم
اصلا به اینکه جفتشون یه دخترو دوست داشتن فکر نکردم .خخخخ فقط فکرم رفت رو خودشون خخخخخخخ.
عالییییییییی بود مثل همیشه ...
ولی خیلی داره حیجان و استرسش میره بالا .... ووووووووووی
دادادادام ... مارک وارد می شود ...
بودن یا نبودن .... مساله این است ....
استرس دارم خل شدم
من میمیرم برا جی ساب ... اینو کاریش نکنییییییییی !!!!!
اثلا اقا بیا یونگ دو و وونگ عوضی رو به هزاران تکه اندازه هسته آلبالو تقسیم کن اندازه کل این قسمتا جیگرمون حال بیاد ... بچه های خودمونم گل و بلبل ...چطوره ؟؟؟
یه چیزی میگه وکیل چو میمیره !!! چرا اینجوری میگه ؟؟؟ بیخود میگه مگه نه ؟؟؟

تبریک میگم تو یه شیپر اصیلی!
منم جی سابو خیلی دوست دارم!!!!
فکر خوبیه!
ممکنه هر کسی بمیره!
موهاهاها

mahtab یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 00:29

اونییییییییی بازم مثه همیشه گل کاشتی هالی بوددددد

ممنونم گلم!

TannaZz شنبه 26 تیر 1395 ساعت 23:46

وااااااهااااااای
سلام مریییییمییییی
خسته نباشی عشقم
مث همیشه عالی بود
واییییی مریم
تورو خدا نزنی مارکو بکشیااااااا
همه چی به هم میریزه عررررررر
این دادستانم شده دردسرا !
دوس دارم وقتی میخنده بکشمش ...
عه عه ... کی میشه همه چی آروم بشهههههه
واااااای‌
که من چقد از مینهو خوشم میاد
یه شوهرِ مث مینهو گیرت بیاد ایشالله

سلام عزیزم
من نمیکشمش که!!! دادستان جان و دار و دسته اش میکشن!
مینهو خیلی عشقه!!!
وایییی عجب دعایی کردی...ایول!

یاسی شنبه 26 تیر 1395 ساعت 23:08

وای وای چقد قسمت باحالی بود
کثیف تر از دادستان ونگ هم هست ایا ؟نقشه ی قتل میکشه هلوووو.خخخخ
کثافط
بی همه چیز
خونه خراب کن
عوضیه سگ
حیوان
وای اینقد دلم میخاد بهش فحش بدمم...فحششششش هااا فحشششش از اون خوباش..خخخخ
من هرقسمت بیشتر شیفته ی این مینهو جان میشم.......داشتم فک میکردم ینفر چقد میتونه خوب باشه مثله مینهو ولی یهو یادم اومد من اون اولا به خونش تشنه بودم..ازش بدم میومداااا
ولی خدایی تو بد جایی گیر کرده مینهو...الهی نابودشم من باید بینه خودش و جین یانگ میشه گفت تقریبن ینفرو انتخاب کنه
یا موقعیت خودشو حفظ کنه یا جونه گروه جونیورو نجات بده؟
عررررر چه تصمیم بدی
بنظرم با وکیل چو درمیون بذاره خیلی خوب میشه این موضوع رو.........
ولی واقعا چقد ادم میتوونه بیرحم باشه...عه عه عه ببین پسره خودشه از خونه خودشه هااااا
عجبااا
ببین دادستان تونیز مانند امریکا نمیتوانی هیچ غلطی بکنی ولی شایدم بکنی تو ازامریکام بدتری مرتیکه بیشعوره بوووووق
ولی میدونی این قسمتو بلند بلند خوندم عجیییب دوس داشتم این قسمتو ..خیلی هیجانی بود....اعصاب خورد کن بودا بخاطر دادستان اما باحال بود
مثه همیشه پر از هیجان بود این قسمتم
ولی ازاینا بگذریم ...مینهو چقدددد شااااخهههههه
بابا ایول
بابا مایه دار...بابا با نفوذ.....بابا ادم خوبه...بابا قویییی...بابا جذذذااااب
این اخریو نمیشد نگفت
ببینم گوشی تورو دزدیدن یا اون یکی اجی مریم؟
ای فلج شه دستش بی وجدان
غصه نخوریاااااا فدا سرت....وااااای عکس شخصی که نداشتی تو گوشیت؟
من که طی عملیاتی انتحاری گوشیو خطمو ازم گرفتن البته قبلش بو برده بودم تله رو تو لبی هم نصب کردم
حالا هی بگن درس بخون
خخخخخ
ممنون بابت این قسمت
بابت گوشیم غصه نخورااا ان شاءالله پیدا میشه (ولی احتمال هم میدم ماله اون یکی اجی مریم باشه...خلاصه اروم باشین پیدا میشه غصه نخورین)
ممنون ازت خانوم گل

واییییییی تو به جای همه به دادستان فحش دادی!!! ایووووول!!!
واییییی من که دیگه مینهو داره بایس شماره یکم میشه!!!
خیلی خوبه خدایی نمیشه ازش دست برداشت!!
گوشی اون یکی ادمین مریمه...مشکل اینجاس که خیلی چیزای داغونی توش داره!!
از هممون فیلم داره توش...افتضاح!!!
وایییی کلی سکشی مومنت ناجور داره!!!
وان شاتاش!
خدا کنه زودتر پیدا شه...بنده خدا داره غصه میخوره!
خواهش میکنم گلم!!! منم ازت ممنونم که هر سری با نظرات خوشحالم میکنی!!
خدا خیرت بده!
وایییی خوشم میاد نسلمون از هر راهی که شده به نت دست پیدا میکنیم!

maryam goli شنبه 26 تیر 1395 ساعت 22:35

آخ جوووون من اولین نظر بودم
انقد پیگیر داستان بودم اول از همه اوندم
چقد من عاشق داستاناتممممم.
بازم مرسی مریم جون.آی لاویو

خوشحالم که اینقدر برات جذابه و زود اومدی خوندی!!!
منم ازت ممنونم گلم!

maryam goli شنبه 26 تیر 1395 ساعت 22:34

سلااااامممم.من اومدم.واییی دوباره ولف آخ جوننن من عاشقتم مریم جونی
واییی مینهوی همیشه پایدار.نکنه نفوذشو از دست بده؟مارکو نکشن؟جین بی شوهر نشههه؟
درکل مرسی مریم جونیییی عاشقتم.همیشه انقد خوب مینویسی که تعریفای من برات کمه.خسته نباشییی.آی لاویو❤

سلام عزیزم
مینهو ایز عشششششق!قلب
منم خیلی نگرانشم!!
مقلا جونیور جان بیوه میشه!!! واییییی
خواهش میکنم عزیزم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد