THIS IS G.O.T.7

THIS IS G.O.T.7

GOT7's Fanfics
THIS IS G.O.T.7

THIS IS G.O.T.7

GOT7's Fanfics

کهربا (فصل دوم) پارت 32

  

فرید-اول از کدومتون شروع کنم؟!

جکسون-من که تولدمه!

چه دل خوشی داره ها...نمیدونه قراره ضایع بشه!

فرید یه جعبه در آورد و داد دستش!

جکسون گرفتش و سریع بازش کرد!!!

یه جفت کفش بود...به نظر چیز خوبی میومد!

جکسون-هیونگ ممنونم!

فرید-خواهش میکنم...این کفش چرم دست دوز تبریزه!

جکسون معلوم بود با اینکه نمیفهمه داره چی میگه ولی سرشو تکون میداد و تاییدش میکرد!

فرید-بهشون گفتم یه پاشنه مخفی خوبم توش کار بذارن!

جکسون با شنیدن این حرف قیافش پوکر شد ولی دوباره لبخند زد و گفت:

-امشب همش دارید خوشحالم میکنید!! ممنونم!

شاید یه ذره ضایع شد ولی به نظرم کادوی خوبی بود!!!

فرید-حالا میخوام به کسی که از همتون بزرگتره سوغاتیشو بدم!

مارک-منم بده!!!

فرید-واقعا تویی؟!

مارک-آره!

فرید-بچه تو ناز و نعمت بزرگ شده، خوب مونده!!!

یه بطری از توی اون چمدون قشنگش در آورد و گفت:

-برای تو هم عرق نعنا آوردم...شنیدم یه ذره اوضاعت روبراه نیست!!! حاج بهراممم از همینا میخورد خیلی حالش خوب بود!!!

-اووووو بابای من کی ازینا میخورد؟!

فرید-خودم یه بار داشتم از جلوی آشپزخونه رد میشدم شنیدم شیرین خانم داشت به مامانم میگفت!

-اه اه خاله زنک!

مارک-این چی هست؟!

-هیچی برای معده ات خوبه!

مارک-آها...ممنونم!

بم بم-دیگه ازین به بعد راحت میشیم!!

فرید-جی بی...دیدم تو خیلی گوشواره های خاصی تو گوشت میندازی و ازین چیزا دوست داری، اینو برات آوردم!

چیزی که توی دستش بود و نشونش داد...وایییی خدا این که لبی قلیونه!!! خدایا شکرت که اینا نمیدونن این چیزایی که فرید داره بهشون میده دقیقا چیه!!! ولی چقدرم خوشگل ها!!!

جی بی-چه قشنگه...اینا از صنایع دستیای کشورتونه؟!

فرید-آره!!!

واییییی چجوری اینقدر راحت و جدی میتونه حرف بزنه؟!

یونگجه-میشه برای منم بدید؟! خیلی ذوق دارم!!!

فرید-برای تو همه ی آلبومای رضا یزدانی رو خریدم...شنیده بودم ازش خوشت میاد!

فرید برگشت سمتم و گفت:

-در واقع برای این نتونستم چیز مسخره ای بگیرم!(فارسی گفت!)

-چون یونگجه بایسمه و تا حالا آتو ازش دستت ندادم!

یونگجه-اومو واقعا ممنونم!!!

نگران به جونیور نگاه کردم...ینی میخواد چی بشه؟! به اون میخواد چی بده؟!

فرید-هی پسره این هاردو برای تو آوردم...مطمئنم چیزایی توش هست که تا حالا ندیدی...برای دوران جاهلی خودمه!!! همه اش پره!! الان دیگه زن و بچه دارم به دردم نمیخوره!

یوگیوم که نیشش تا بناگوش باز بود گفت:

-اومو هیونگ یه ترا بایته؟! همش پره؟!

من اصلا به این فکر نمیکردم که فرید یه زمان چه آدم ناجوری بوده...به این فکر میکردم که دقیقا کدوم زن و بچه؟! منو جدی گرفته ها!!!!

جی بی-یاااااا پسر اینجا همه هیونگتن...آدم باش!

فرید-راستی جی بی تا یادم نرفته بیا اینو بگیر...این کافوره! تو غذای این دو تا بریز تا کار دست گروهتون ندادن و رسوایی بار نیاوردن!!

همزمان با حرفش داشت به یوگیوم و بم بم اشاره میکرد!

جی بی-کافور چیه؟!

فرید-تو کارت نباشه...بعضی وقتا چیز خوبیه!!!

دلم میخواست از زور خنده زمینو گاز بگیرم!!

بم بم منتظر به فرید نگاه میکرد...نکنه واسش هیچی نیاورده باشه؟!

فرید-برای تو یه سری کرم آوردم...البته اینا ایرانی نیستن ولی خب از ایران برات خریدم...شنیدم خیلی تو کف درست کردن خودتی!!!

بم بم-اومو ممنونم!

فرید-راستی این سفید آبا رو هم بگیر...قدیمیامون میگن باهاش سفید میشن نمیدونم تا چه حد درسته ولی اکثر آدمای سن بالامون عین شیر برنجن!!!

بم بم-هیونگ من سیاهم؟!

جکسون زد به شونشو گفت:

-میخوای دلبری کنی ازش؟!

وایییییی من دیوونه ی غیرت جکسونم!

فرید-من چمیدونم...فقط توی این برنامه هاتون دیدم که این کرم پودرا و پنکیکات همیشه دنبالته!!!

جکسون-پس برنامه هامونو دنبال میکنی؟!

فرید-نخیرم!! فقط برای خریدن سوغاتیا یه تحقیق مختصری کردم!!!

حس میکنم دروغ میگفت...نکنه اون یه کیپاپر بوده و رو نمیکرده؟! اون همه چی رو دنبال میکنه؟! ینی کاپلا و داستانا و چیزای دیگشونم میدونه؟! خدا مرگم بده!

فکر کنم برای جونیور چیزی نگرفته...خدایا شکرت!

فرید-تادا اینم برای کوکو!!!

با ترس به بسته ای که داشت به همه نشونش میداد نگاه کردم!!!

فرید-دیدم اون شورت باب اسفنجی ای که نارین برام خریده خیلی چشمتو گرفته، منم رفتم ست کامل همه ی شخصیتاشو برات خریدم!!!

زدم زیر و خنده و گفتم:

-واییییی اختاپوسش خیلی متومتوئیه!!!! جین یانگا تو...

جونیور جلوی دهن و چشممو گرفت و گفت:

-پرید شی اصلا شوخی جالبی نیست!!!

فرید-من کاملا جدیم...بیا بگیرش!!! راستی این عطر رو هم بگیر...عطر خودمه...نارین خیلی از بوش خوشش میومد گفتم بدمش به تو!!!

یه دفعه ای جونیور که تا اون لحظه سعی داشت خیلی محکم جلوی چشم و دهن منو بگیره، دستاشو ول کرد و یه نگاه کاملا بی حس بهم کرد!

-فرید مگه تو عطرم میزنی؟! من کی گفتم عطری که میزنی رو دوست دارم؟!

فرید-ایشش پسره ی تحفه قهر کرد باهات؟! ولش کن بابا پررو میشه!

خودمو تو بغل جونیور جا کردم و گفتم:

-من و اوپام هیچوقت تا حالا با هم قهر یا دعوا نکردیم!!!

بم بم-آره عمه ی من بود که بهش سیلی زد!!!

جکسون-عمه ات که باید تو گوش هیونگ بزنه...مگه اون دوست پسرش نیست؟!

-ایول جکسون هیچوقت نذار اون بم بم فضول دهنشو باز کنه!!!

جی بی-ساعت 11 شده...ما کم کم باید بریم!!!

فرید-نارین این چی میگه؟! مگه مرغیم که این موقع شب مهمونیو جمع کنیم و بریم بخوابیم؟!(فارسی گفت!)

جونیور-نارینا چی گفت؟!

فرید-میگم مگه مرغیم که بخواییم به این زودی بریم بخوابیم؟!

-مگه تو فهمیدی که اون پرسید تو چی میگی؟!

فرید-مگه پرسید من چی میگم؟! من فقط خواستم جملمو انگلیسی تکرار کنم که اینا هم بفهمن!!!

یونگجه-من که همیشه تا صبح بیدارم و دارم بازی میکنم ولی جه بوم هیونگ خیلی مرغه!!!!

آروم به فرید گفتم:

-دیگه چه نقشه ای تو سرته؟!

فرید-وااا حرفا میزنیا نارین جان...من کی اهل نقشه کشیدن بودم؟!

پسره ی موذی...تهش یه کاری میکنه که کلا جونیور منو ول کنه!!!

مارک-دیگه فکر کنم اگه ازین بیشتر بمونیم فایده ای نداشته باشه!!!

فرید-مگه شما همیشه توی دور همیاتون سوجو نمیخورید؟!

واییی نه...با اینکه دلم خیلی سوجو میخواد ولی ترجیحم اینه که هیچکدوممون جلوش مست نکنیم! اگه جونیور دوباره دختر بشه چی؟! اگه دوباره یونگجه رو ببوسه؟! واایییی نه...یوگیوم و بم بم مست میکنن خیلی بیناموس میشن!

جی بی-خب...خب...راستش ما چون جدیدا کامبک داشتیم، الان خیلی برناممون سنگینه و نباید مست کنیم!

جونیور-راستی نارین فردا بیا کمپانی...نمیخوای به جی وای پی سلام کنی؟!

نارین-چرا میام!

فرید-هه دارید بحثو عوض میکنید؟! میدونم ظرفیت همتون پایینه ولی نه در این حد که حتی حاضر نیستید یه ذره بنوشید!!!

تخصص عجیبی داره توی رو کل انداختن دیگران با خودش...

جونیور دستشو مشت کرده بود...طبق معمول امشبم یکسره داشت حرص میخورد!

جونیور-پرید شی ما آدمای مهمی هستیم باید به فکر سلامتی خودمون باشیم...

فرید-که اینطور...پس اصلا به خاطر اون چیزایی که توی وبتون نارین هست، نیست؟! ینی شماها بی ظرفیت نیستید، فقط به فکر سلامتی خودتونید؟!

جونیور-در ادامه ی صحبتم میخواستم بگم ولی اگه یه امشب رو بنوشیم اتفاقی برامون نمیفته!

سرمو آوردم بالا و به بقیه نگاه میکردم که قیافه ی هر کدومشون شبیه یه فحش ناموسی شده بود!!!

-هی نامردید تو دلتون به ناموس جونیور فحش بدیدا...یادتون نرفته که من ناموسشم؟!

جکسون-نه ما فحش نمیدیدیم...فقط داریم به این فکر میکنیم که بالاخره جین یانگو توی خوابگاه تکی گیر میاریم دیگه!!!

مارک

بعد از نیم ساعت نوشیدن همشون مثل زامبی شده بودن!!

البته پرید هم ظرفیتش بالا بود...هوش و حواسش سرجاش بود! نمیدونم هدفش ازین کارا چیه!!!

چرا اینقدر میخواد ما رو زیر سوال ببره؟! گاهی اوقات حس میکنم هیچ حسن نیتی نداره!

جین یانگ خیلی آروم بود...انگار کلا توی این دنیا نبود!!!

جی بی-پرید اینا عالی بودن...یه موزیکم بذاری دیگه همه چی حله!!!

جکسون-موزیک نمیخواد که...خودم براتون میخونم!!!

با صدای بم و خسته اش آهنگ l'm so s.exy جی وای پی هیونگ رو میخوند و ازون رقصای مثلا جذابش میرفت و یکسره به بدنش پیچ و تاب میداد!!!

پرید-چه پلنگی هستی تو!!!

نارین-همینه...تو میتونی به هر کدوم اینا نظر داشته باشی به جز خرس من!!!

همزمان که این حرفو میزد میکوبید به سینه ی جونیور!!!

جونیورم یه لبخند کثیف و با غرور زده بود!!

یوگیوم-هی بم بم بیا این فیلمایی که پرید هیونگ داده رو ببینیم...میدونی این هارد تا چند وقت تامینمون میکنه؟!

احمقا نمیفهمیدن دارن چه گندی بالا میارن...اگه یه وقت پرید دوربین مخفی کار گذاشته باشه چی؟!

یونگجه-نارینا تو نباید مینوشیدی...اگه الان بچه ی تو شیکمت مست کنه و بخواد زودتر به دنیا بیاد چی؟!

جونیور-نفهم مگه الکیه؟!

نارین-اوپا ممنون برای نگرانیت ولی من نارین آهنینم! میدونی که خیلی ظرفیتم اوووق...بالاست؟!

-پسرا فکر کنم بهتره بریم!

پرید-کجا؟! تازه میخواییم بازی کنیم!

-اومو پرید شی دیگه خیلی دیر وقته!

بی توجه به من یکی از بطری ها رو گذاشت وسطمون و چرخوندش! همین بازی رو کم داشتیم!

افتاد به خودش و یوگیوم!!!

فرید در حالی که یه لبخند موذیانه زده بود و یه ابروشو داده بود بالا گفت:

-جرئت یا حقیقت عزیزم؟!

یوگیوم خودشو جمع و جور کرد و کمی رفت عقبتر و گفت:

-حقیقت!

جونیور-پرید فقط حواست باشه نارین اینجاست...هر چیزی نپرسیا!!!

پرید-تو منو اینجوری شناختی؟!

جونیور-آره!

پرید-خب آفرین درست شناختی!!

نارین-عه جونیور کیف این بازی به سوالای اونجوریه...فرید میذاری من بپرسم؟!

پرید-بپرس!

نارین-از وقتی که اون سی دیا رو از توی کمدتون پیدا کردم تا الان، چند بار دیگه دیدیشون؟!

تا این سوالو پرسید همزمان پرید و جونیور بهش چشم غره رفتن...جوری که یه لحظه چهره ی نارین از این همه خشم و عصبانیتشون متعجب شد!!!

یوگیوم شروع کرد به قهقهه زدن و گفت:

-هه اونارو که دیگه نمیبینم!!

همون لحظه جی بی زد پس کله اش!

یوگیوم-آیش هیونگ من که نگفتم رفتم جدیدشو گرفتم!!!

جی بی-تو به تنهایی برای کمپانی برزرز کافی هستی...شدی تمام انگیزه ی اونا برای فیلم ساختن!!

یونگجه-هیونگ تو از کجا اسم کمپانیشونو میدونی؟!

جی بی-تو حرف نزنا!!!

پرید-جی بی خان دست خودت رو شد که!!!!

دوباره بطری رو چرخوند...ایندفعه به جکسون و یونگجه افتاد!

یونگجه خنده های شیطانی میکرد و جکسونم عین خیالش نبود...این آدم کلا راحته!!!

یونگجه-جکسون شی جرئت یا حقیقت؟!

جکسون-آخه جوجه چی میخوای از من بپرسی؟!

یونگجه-پس حقیقت؟!

جکسون بی تفاوت سرشو تکون داد و تایید کرد!!!

یونگجه-تو شورت منو منظور دار برداشتی پوشیدی؟! 

پرید-مگه شورت تو به این گوریل میخوره؟!

جکسون-آیششش این چه سوالیه؟! حاضر بودم از رابطم با دوست دختر قبلیام بپرسی ولی این سوالو نه!!

یونگجه-چیز بدی نیست که...فقط برام سواله منو تو حتی هم اتاقیم نیستیم چجوری شورت من رسیده به تو؟!

فکر کنم اگه یه ذره دیگه ادامه میدادن کم کم بلند میشدن گیسای همو میکشیدن!

جکسون-اوپا میبینی با من چجوری رفتار میکنه؟! منو توی این غربت تنها گیر آورده و به من انگ منحرف بودن میزنه!!!

پرید-ای جانم این جونور بمیره برات...بیا بغل عمو چرا گریه میکنی؟!

جکسون خواست بلند شه بره بغلش که سریع رفتم جلوشو گرفتم...دیگه همین مونده یکی از اعضامون بره با شوهر معشوقه ی یکی دیگه از اعضامون...چه رابطه ی پیچیده ای میشه!!!

جی بی-آیییششش اینجا هیچکی جنبه نداره...نمیخواد بازی رو ادامه بدیم!

نارین-نه نه صبر کنید...یه بار دیگه بازی کنیم!!!

بطری رو برداشت و بدون هیچ چرخوندنی گرفتش سمت خودش و جونیور!!

جونیور-وااااه تو جر زنی کردی!!

نارین-اوپا کیو دیدی با عشقش اینجوری حرف بزنه؟!

جونیور-عزیزم تو که میدونی منظوری ندارم!!

مارک-خیلی خب بس کنید!! نارین بپرس ازش زودتر میخواییم بریم بخوابیم!

نارین خنده ی مهربونانه ای کرد و گفت:

-جرئت یا حقیقت!

جونیور-حقیقت!

نارین-عه؟! اوپا مطمئنی؟!

جونیور-نه نه جرئت!

متوجه ی نگاه پرید بودم...نگاهش هیچ حرفی نداشت ولی یکمی غیر عادی بود!

نارین-لخت شو!

-خب دیگه نارین جان فکر کنم دیگه وقت خوابته!

نارین-نه من امشب میخوام تا خود صبح بیدار باشم...اوپا بدو پیرهنتو دربیار...من باید ببینم اون عضلات در چه حاله!

جونیور اینقدر منگ بود که فقط به نارین نگاه میکرد و چیزی نمیگفت!

بم بم-من که بعید میدونم این بخیل چنین کاری کنه!!!

جی بی-یااااا جین یانگا کاری نکن که بعدا بخوای افسوسشو بخوری...لعنتی دکمه هاتو باز نکن!!!

یوگیوم-هیونگ حس میکنم مثل این فیلما میخوای تن فروشی کنی...چرا اینقدر با احساس دکمه هاتو باز میکنی!!!

پرید-داره وقت کشی میکنه که به کاری که میخواد بکنه قشنگ فکر کنه!

باورم نمیشد واقعا لباسشو در آورد...!

نارین رفت سمتشو با خنده میگفت:

-اومو اوپای من پشم سینه هم داره!!!

پرید-خیلی خب دیگه نارین...اینجا آدم نشسته ها!!!

نارین-من باید دست بزنم...فکر نمیکردم اینقدر هیکلشو ساخته باشه!

تا رسید به جین یانگ خوابش برد و افتاد تو بغلش!

اینهمه حرص هیکل این بدبختو میزد، تهشم خوابش برد!

-حالا دیگه پاشید بریم!!!

جونیور-صبر کنید ببرمش تو اتاقش!

پرید-لازم نکرده...یکی باید خودتو جمع کنه!

جونیور-هه پس بذارم تو ببریش؟!

پرید-پسرا زودتر این کوکو رو با خودتون بردارید ببرید!!!

جونیور-یاااااا اسم من پارک جین یانگه!

پرید-خیلی خب پاشو برو جونور!!!

نارین

با صدای کوبیده شدن در چشمامو باز کردم...درد عجیبی توی سرم حس میکردم!!

فرید-دختره بیدار شو دیگه...مگه نمیخوای بری کمپانیتون؟!

عین برق از جام پریدم و رفتم سمت آینه!

فرید-چیه نکنه به خاطر کارای دیشبت روت نمیشه تو روی من و اون هفت کوتوله نگاه کنی؟!

دیشب؟! دیشب چه خبر بوده؟!

در اتاقمو باز کردم و دیدم با یه لبخند اعصاب خورد کن وایساده دم در!!!

-دیشب چه خبر بوده؟!

فرید-اوه...ببخشید خانم این بوی دهن شماست؟!

-جواب منو بده!

فرید-خودتو نزن به اون راه!!!

-فرید خواهش میکنم بگو...من مست میکنم بیشتر چیزا از یادم میره!

فرید-ینی میخوای بگی لخت اون جونور یادت رفته؟!

-چییییی؟! لخت جونور؟! جونیور دیشب لخت شد؟! جلوی تو؟!

فرید-تو ازش خواستی جلوی هممون پیرهنشو دربیاره!

واییییی خدا باورم نمیشه...پس چرا یادم نمیاد؟!

دلم میخواد گریه کنم...نارین احمق این فرصت طلایی رو از دست دادی!!!

فرید-عب نداره...گریه نکن!!! میدونم که الان خجالت زده ای!!!

-چی؟! میفهمی چی شده؟! من اون فرصت به اون خوبی رو از دست دادم!!

فرید-یقمو ول کن بابا...تو هنوز مستی؟!

-فرید من لخت اونو میخوام...وگرنه دنیا رو جهنم میکنم!!!

فرید-به من چه؟! الان داری اشک تمساح میریزی و منو تهدید میکنی تا اون لخت بشه؟!

-فرید بگو حالا چیکار کنم؟!

فرید-دست از سر من بردار!!!

-هیچی به ذهنت نمیرسه؟!

فرید-من نمیفهمم الان داری به خاطر اینکه لخت اونو یادت نمیاد گریه میکنی؟! آخه چهار تا استخوون و یه روکش چی هست که اینقدر براش مشتاقی؟!

-تو کاملا یادته؟!

فرید-آره...دلت بسووووزه!

-فرید بگو من چیکار کنم؟!

راهشو کشید رفت توی آشپز خونه...منم برگشتم توی اتاقم و درو قفل کردم!!! الان هم آبروم رفته و هم اون فرصت طلایی رو از دست دادم!!

فرید-الو جونور؟! پاشو بیا ببینم...بیا لخت شو...ینی چی؟! همین الان میای...چه میدونم...درو قفل کرده و داره زار زار گریه میکنه!!!

اوا داره چیکار میکنه؟!

فرید-دختره بیا صبحونتو بخور!!! گفتم بیاد اینجا!!!

خدایا حالا چجوری تو روی جونیور نگاه کنم؟!

.

.

از وقتی که جونیور اومده بود خونمون تا الان که تقریبا نزدیکای کمپانی بودیم روم نمیشد باهاش حرف بزنم...یکسره اون حرف میزد و سعی میکرد چیزی رو به روی خودش نیاره!!!

جونیور-نارینا اتاقت هنوز همونجوری مونده!! یه جورایی همه توی کمپانی منتظر بودن که زودتر برگردی!!

فرید-واقعا کسی منتظر این آفته؟!

-بله...اینجا همه منو دوست دارن!!!

چشمم که به ساختمون کمپانی افتاد خیلی چیزا برام یاد آوری شدن! روزایی که از خوابگاه گذاشتم رفتم و شبا میومدم اینجا...روزی که اینجا استخدام شدم...چه روزایی بود!

وارد کمپانی که شدم یه حس صمیمانه ای داشتم...انگار سالهاست که اینجا رفت و آمد داشتم!

-اوپاهای تو پی ام امروز نیستن؟!

جونیور-نه!

-پس کی هست؟!

جونیور-ما و توایس و جی وای پی هیونگ!!

-عه توایسیا چطورن؟!

جونیور-خوبن...این چند وقت که نبودی خیلی سراغتو میگرفتن!

-یادش بخیر چه شب یلدایی با اونا گرفتیم...!!

جونیور-خوشحالم که خاطرات خوبتو برای خودت یاد آوری میکنی و به چیزای دیگه فکر نمیکنی!!

بالاخره رسیدیم به اتاق جی وای پی اوپا!!!

در زدیم و رفتیم تو!!! بقیه ی پسرا هم اونجا بودن!

نگران بودم که فرید بخواد با جی وای پی هم بد رفتار کنه!!! من واقعا ناراحت میشم که به خاطر من همه دارن ازین بشر بی احترامی میبینن!!!

بی اختیار دویدم سمت جی وای پی و بغلش کردم!!!

-اووووووپا من برگشتم...ازین بعد همیشه میتونی شاد باشی و بخندی!

جی وای پی-خودم که فکر میکنم قراره کوهی از اتفاقای غیر منتظره به این کمپانی بیاد!!!

از بغلش اومدم بیرون و گفتم:

-آیگوووو اوپا من که خیلی بی دردسر بودم...فقط یه کوچولو شایعه سازی کردم!!

جی وای پی-فکر کنم به خاطر اون جونیور عاشق و توی کله خراب مجبور شم این کمپانی رو جمع کنم بره!!!

فرید دوباره با غرور و جدی شده بود...مثل همون روزی که توی فرودگاه بودیم...اصلا فازش معلوم نیست! نه به دیشب که کلی با این پسرا زدن تو سر و کله ی هم و نه به الان!!!

جی بی-هیونگ ایشون پرید راد هستن!

جی وای پی شو تکون داد و گفت:

-خوشبختم آقای راد!!

فرید-منم همینطور آقای پارک جین یانگ!

جونیور با شنیدن حرف فرید سرشو متعجب آورد بالا...فرید هیچوقت اسم این بیچاره رو درست نمیگفت ولی الان کاملا راحت جی وای پی رو صدا زد!!!

جی وای پی-بابت کارایی که تا الان انجام دادید ازتون ممنونیم...در مورد قرارداد هم...

فرید-فکر کنم کم و بیش بدونید!

جی وای پی-درسته پسرا باهام صحبت کردن!!!

متوجه نگاه جی وای پی شدم که یه جورایی داشت به پسرا میفهموند بلند شیم بریم!!

جی بی-هیونگ ما بریم به تمرینمون برسیم!!! نارین تو هم بیا برو تو اتاقت...فکر کنم دلت خیلی براش تنگ شده باشه!

ینی الان فرید اینجا تنها بمونه؟! یه وقت جی وای پی تحقیرش نکنه؟! هر چند فرید از پس همه چی برمیاد...باید نگران باشم که یه وقت فرید جی وای پی رو ناراحت نکنه!!!

به فرید نگاه کردم و اونم با چشماش تایید کرد که بلند شم برم!

نمیدونم چرا منتظر اجازه اش بودم!!!

تا پامونو از اتاق گذاشتیم بیرون یوگیوم شروع کرد:

-نارینا اون موقع که ایران بودی، جین یانگ هیونگ یکسره توی اتاقت بود و داشت اونجا رو تمیز و مرتب میکرد!!!

بم بم-نمیدونی این سه ماه چقدر خرج کرد!!!

-چه خرجی؟!

جونیور-شما دو تا نمیتونید دو دقیقه حرف نزنید؟!

-عه بذار بگن دیگه!!!

یوگیوم-جی وای پی هیونگ اینقدر که حواس جین یانگ هیونگ پرت بود گفتش که میخواد اتاق تو رو جمع کنه و جین یانگ هیونگ برای اینکه هیونگ اینکارو نکنه اتاق تو رو ازش اجاره کرد!!!

با اینکه این حرف ناراحت کننده بود ولی قند توی دلم آب شد...بعضی وقتا حس میکنم جونیور یه فرشتس!!!

سرمو کج کردم و بهش نگاه کردم و گفتم:

-واقعا؟!

جونیور-چی؟!

-واقعا این کارو کردی؟!

جونیور-خب وقتی که تو میومدی اینجا و میدیدی که دیگه اتاقت نیستش، ناراحت میشدی!!!

دستامو دور بازوش حلقه کردم و گفتم:

-چقد خوبه که دارمت!!!

جی بی-به چی وایسادید نگاه میکنید؟! لاو ترکوندن مردم دیدن داره؟! بدویید باید بریم تمرین...چند روز دیگه توی موزیک بنک اجرا داریما!!!!

جکسون-ببینم نارین از دیشب که موهاتو بافت دیگه بازش نکردی؟!

-ها؟!

جونیور-کی موهاشو بافت؟!

-فریدو میگی؟! چرا بابا خودم امروز صبح بافتمش!!!

جونیور-پرید موهای تو رو بافته؟!

-ببین جکسون حرف بی موقع میزنی حالا من چجوری توجیهش کنم؟!

جکسون-خوب کردم گفتم...جین یانگا وقتی که اومدی اتاق تمرین باید با هم حرف بزنیم!!!

راه افتادیم سمت اتاقم!

-اوپا در مورد حرف جکسون میخواستم بگم چیز خاصی نبودا...مم دستم به غذا بند بود...

جونیور-من بهت اعتماد دارم...فقط پرید هنوز اونقدرا قابل اعتماد نیست!!!

خدا رو شکر که از من عصبانی نبود!!!

رسیدم به اتاقم و درشو که باز کردم دهنم از تعجب باز موند...از زمانی که خودم توش بودمم تمیزتر بود!!!

یه گلدون با گلای تازه هم روی میزم بود!!!

جونیور-نارینا من فعلا میرم...کارم داشتی زنگ بزن!!

-میری؟!

جونیور-اوهوم!!

کاش نمیرفت...حس میکنم از وقتی که اومدم نتونستم یه دل سیر نگاش کنم...باهاش حرف بزنم!!

چیزی نگفتم و اونم رفت...

رفتم نشستم پشت میزم و چشمم افتاد به قاب عکس کوچیکی که عکس خودم و جونیور توش بود!!!

نا خود آگاه یه لبخند گوشه ی لبم نشست...این پسر محشره!!

محو عکس و خاطرات این اتاق بودم که در اتاقم باز شد...

یه لحظه از ترس قاب عکسو به پشت خوابوندم تا کسی نبینش...

نظرات 6 + ارسال نظر
Zahra-boice سه‌شنبه 14 دی 1395 ساعت 00:37

مریم جان چرا ولفزو اپ نمیکنی من یکی خیلی منتظرممممم
احتمالا سرت شلوغه خب ولی اگه امکانش هس ولفزو اپ کنید
خیلی خیلی ممنون واقعا حرف نداری
منتظریم

توی کانال قرار شد نذارم و توی پی وی بفرستم چون از دوستان شاکی بودم...اینجا هم نذاشتم که زرنگ بازی در نیارن بیان اینجا بخونن!
برات ایمیلش میکنم!

darya پنج‌شنبه 9 دی 1395 ساعت 12:56

مرسی. امیدوارم این دوتا کفتر متو متو هرچه زودتر به هم برسن

ینی فرید و نارین؟! یا جین هم متومتوئه؟!

Liry چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 19:14

از این نظر که خیلی چیزا رو مخفی میکنه.. و کسی از هدفش از کمک به نارین خبر نداره.. البته فعلا.. و همینطور اون خیلی بیشتر از تصور ما درباره کره و kpop و یا حتی Got7 میدونه..فعلا علت دونستن و آگاه بودن فرید از همه چیز رو کشف نکردم..شاید تحقیق کرده‌‌ یا شاید هم فقط ادای دانا ها رو درمیاره .... ممنون از توجهت مریم جون

خخخخخخ نمیشه یه نفر بدون هدف خاصی آدم خوبی باشه؟!
هرچیزی در مورد این بشر ممکنه!
خواهش میکنم گلم!

Leily چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 00:05

من تو دووووووست دارم ...
تمام .

Liry سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 18:18

عالی بود مریم جون. خیلی خندیدم سر مهمونی.. ولی این فرید خیلی مرموز و مشکوکه.. اون یه چیزایی میدونه!!
در کل عالی بود . مرسیییی ♡ موفق باشی

ممنونم عزیزم!
از چه نظر مشکوکه؟! چی میدونه؟!
خواهش میکنم گلم همچنین!

Zahra-boice سه‌شنبه 7 دی 1395 ساعت 00:20

اخ جووون اخ جووون اخ جووووون
من برم بخونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد